بیا در بحر و دریا شو رها کن این من و ما را
که تا دریا نگردی تو ندانی عین دریا را
اگر موجت از آن دریا درین صحرا کشد روزی
چنانت غرقه گرداند که ناری یاد از صحرا
اگر امواج دریا را بجز دریا نمی بینی
یقین دانم که نتوانی مسما دید اسما را
چو واحد کردی اعدادت نشاید سر بسر واحد
چو فردائی یکی بینی پری و دی فردا را
ز کثرت سوی وحدت شو ز وحدت سوی کثرت آی
ز راه وحدت و کثرت توان دانستن اسما را
چه دانی زیر و بالای زمین و آسمان چون تو
ندید استی تو ور خود زیر بالا را
چو مستی نسخه جانان فرو رو در خود و ادوان
ز پنهانی و پیدائیست این پنهان و پیدا را
الا ایمغربی عنقای مغرب را اگر گوئی
برون از مشرق و مغرب بباید جست عنقا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به رهایی از محدودیتهای فردی و درک عمیقتر از واقعیتهاست. شاعر تأکید میکند که برای درک واقعی دریا (وجود) باید از مرزهای «من» و «ما» عبور کرد. او میگوید که اگر فقط امواج دریا را در صحرا ببینی، هرگز نمیتوانی عمق دریا را درک کنی. همچنین، از خواننده میخواهد که از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت حرکت کند تا بتواند حقیقت و اسما را بفهمد. در نهایت، شاعر به مفهوم جستجوی حقیقت فراتر از ظاهر و محدودیتهای جغرافیایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: بیا به عمق دریا برو و وابستگیهای خود را رها کن. تا زمانی که دریا را به خوبی تجربه نکنی، نمیتوانی حقیقت دریا را بشناسی.
هوش مصنوعی: اگر امواج دریا به این بیابان بیفتند، روزی تو را چنان غرق میکنند که یاد آن بیابان را فراموش خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر فقط امواج دریا را ببینی و نتوانی خود دریا را ببینی، به یقین میدانم که نمیتوانی نامها را بدون توجه به معناهای واقعیشان درک کنی.
هوش مصنوعی: وقتی اعدادت را به یک واحد تبدیل کردی، دیگر نباید همه را به عنوان یک عدد در نظر بگیری. اگر فردا را یکی ببینی، در واقع پری روز گذشته را نادیده گرفتهای.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد، به سمت یگانگی برو و از یگانگی به سمت کثرت برگرد. از طریق یگانگی و کثرت میتوان به شناخت اسمها دست یافت.
هوش مصنوعی: چه میدانی از حالات پنهان و آشکار زمین و آسمان؟ تو که همیشه در جستجوی این واقعیتها هستی.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت به اوج میرسد، تمام وجودت را غرق در خود کرده و به حالت مستی درآمدهای. در این حالت، آنچه که در درون و بیرون وجود دارد، هر دو به شکلی پنهان و نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر از غروب خورشید در مورد پرندهای افسانهای به نام عنقا بگویی، باید بگویی که آن را نه در مشرق میتوان یافت و نه در مغرب، بلکه در جایی فراتر از این دو باید به دنبالش بگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می حمرا بشادی خور و زو کن روی را حمرا
که صفرای رخ من بس نباید روی تو صفرا
چنان در چشم دل بنشست تاب قهرت ایشان را
که آتش در دل آهن که آهن در دل خارا
خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی
شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را
زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی
که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین
[...]
نیاز از ناز به سازد در این ره کاسب جنگی را
بود بر گستوان بهتر بروز جنگ از هرا
به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را
که می جوشد می از پیمانه چشم می پرستش را
به چندین دست نتوانست مژگانش نگه دارد
ز افتادن به هر جانب نگاه نیم مستش را
نمی سازد پریشان مغز را بوی حنا چندین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.