گنجور

 
شمس مغربی

دیده وام گشته از تو برویت نگرم

زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم

چون ترا هر نفسی جلوه بجنسی دگر است

هر نفس زان نگران در تو بچشمی دگرم

توئی از منظر چشمم نگران بر رخ خویش

که توئی مردمک دیده و نور بصرم

هرکه بی‌رسم و اثر گشت برویش پی برد

من بی‌رسم و اثر ناشده پی می‌نبرم

تا زمن هست اثر، از تو نیابم اثری

کاشکی در دو جهان هیچ نبودی اثرم

نتوان برسر کوی تو کردن پرواز

تا ز اقبال تو حاصل نبود بال و پرم

بوی جانبخش تو همراه نسیم سحر است

زان سبب مرده انفاس نسیم سحرم

یار هنگام سحر بر دل ما کرد گذر

گفت چون جلوه کنان بر دل تو میگذرم

مغربی آینه دل ز غبار دو جهان

پاک بزدادی که پیوسته در او مینگرم

 
 
 
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه