گنجور

 
کوهی

هست گردانید ما را از جهان نیستی

کرد منزل مرغ جان در آشیان نیستی

خانه تن را که قصر پادشاه روح شد

خاک راهی یافتم در آستان نیستی

اعتبارات یقین در نیستی مطلق است

هستی واجب در آید در نهان نیستی

چون مرادت لا بود از گفتن لاریب فیه

گل شکفت از شاخ لا در بوستان نیستی

داده از یکدانه ارزن گفت نحن الزارعون

نعمت هستی او پرکرده جان نیستی

آتش هستی چو غیر خویشتن را پاک سوخت

نه فلک شد بر هوا همچون دخان نیستی

کوهیا گرچه الف شد مبدأ هستی ذات

در معاد خلق لام است ابروان نیستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode