هست گردانید ما را از جهان نیستی
کرد منزل مرغ جان در آشیان نیستی
خانه تن را که قصر پادشاه روح شد
خاک راهی یافتم در آستان نیستی
اعتبارات یقین در نیستی مطلق است
هستی واجب در آید در نهان نیستی
چون مرادت لا بود از گفتن لاریب فیه
گل شکفت از شاخ لا در بوستان نیستی
داده از یکدانه ارزن گفت نحن الزارعون
نعمت هستی او پرکرده جان نیستی
آتش هستی چو غیر خویشتن را پاک سوخت
نه فلک شد بر هوا همچون دخان نیستی
کوهیا گرچه الف شد مبدأ هستی ذات
در معاد خلق لام است ابروان نیستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع هستی و نیستی پرداخته و به ارتباط میان جهان مادی و حقیقت روحانی اشاره میکند. شاعر به طور نمادین به زندگی، مرگ و جوهر وجود اشاره میکند و بیان میکند که هستی از غیر خویشتن و وزش روح نشأت میگیرد. او همچنین به زیبایی و کمال در نگرش به نیستی اشاره کرده و میگوید که از نیستی، وجود و معانی جدیدی به وجود میآید. غنای شناخت و تجلیات وجود در این شعر به وضوح حس میشود و تفاوت میان ظواهر مادی و حقیقت عمیقتر زندگی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ما را از دنیای عدم به وجود آوردهاند و روح ما را در مکانی قرار دادهاند که خود نیز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من خانه جسم را که مانند قصر پادشاه روح است، ترک کردم و به جادهای رسیدم که به دروازه نیستی میرسد.
هوش مصنوعی: یقین به اصول و باورهایی که داریم، در جایی مشخص و قابل درک نیست؛ بلکه، وجود حقیقت اصلی و ضروری در پنهانی از عدم و عدم وجود قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خواستهات جز حقیقت نباشد، مانند گلی است که از شاخه حقیقت در باغ عدم شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: از دانهای کوچک مانند ارزن، میگوید ما کشاورزان هستیم که نعمت وجود او را پر کردهایم و جان هستی را از نیستی پر کردهایم.
هوش مصنوعی: آتش وجود زمانی که غیر از خود را بسوزاند، دیگر در آسمان به صورت دودی از بین نمیرود و تبدیل به نیستی میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه کوههایی که به عظمت و قوت معروفاند، در واقع مبدأ هستی و ذات موجودات نیستند، بلکه وجودی مانند ابروان که نماد عدم و نیستیاند، را نمیتوان نادیده گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیزکاندر دلبری بر عهد و پیمان نیستی
وه که اندر دوستی یکروی و یکسان نیستی
از لبت کس بوسهای نستد کزوجان نستدی
با چنین دندان مرا باری بدندان نیستی
هر نفس جنگی بر آری هر زمانصلحی کنی
[...]
گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی
ز آتش دل آب چشمم همچو باران نیستی
ارغوان و سنبل و نرگس کجا رستی ز خاک
در زمین گر روی و موی و چشم خوبان نیستی
ای همه هستی مبر در خود گمان نیستی
ترک سر گیر و بنه پا در جهان نیستی
نیستی نزدیک درویشان ز خود وارستنست
مرگ صورت نیست نزد مانشان نیستی
کردمان و می کورا مسلم کی شود (کذا)
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.