گنجور

 
کوهی

از روی حسن معنی جانرا بتی است مایل

زانرو نگشت هرگز از روی حسن زایل

نزد توجمله خوبان چون ذره پیش خورشید

بر عجز خویش هستند ذرات جمله قایل

تا چشم بد نبیند روی نکوی او را

طومار زلف گردید درگردنش حمایل

رمز رأیت ربی در احسن صور بود

خورشید و ماه از آن شد حیران آن شمایل

سیر یحبهم را آخر بیان همین است

بود او بخویش عاشق دیدیم در اوایل

زانرو که نقش ادراک با قطره نیست فرقی

ادراک و درک ادراک می باشد از فضایل

شیئی الله است کوهی بر خاک آستانش

محروم چون رود باز ازدرگه تو سایل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode