دارم از رنگ رخت در دل و در جان آتش
نیست در شعله خورشید از اینسان آتش
هم از آنشمع که روشن شد از هر دو جهان
دید از شاخ شجر موسی عمران آتش
دیدم از نور رخ ماه تو ای سرو بلند
هست در سینه خورشید درخشان آتش
آتش مهر تو تنها نه دل سنگ بسوخت
دارد از رنگ لبت لعل بدخشان آتش
بهوای گل روی تو بدیدم در باغ
بود اندر جگر غنچه خندان آتش
از فروغ رخ خورشید جهان آرایت
کفر زلفین تو زد در دل ایمان آتش
بسکه از نور رخت سوخت درون کوهی
برد از آه دلش شمع شبستان آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش
ورنه در چشم خلیل است گلستان آتش
زلف و خط چهره او را نتواند پوشید
درته دامن شبهاست نمایان آتش
دوزخ از سردی ایام بهشتی شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.