گنجور

 
کوهی

سر زلفین تو شد رشته جان همه کس

لعل و یاقوت لبت قوت روان همه کس

تا تو آب دهن انداخته ای در دل خاک

پر شد از شهد و شکر کاسه وخوان همه کس

بسکه ذکر دهن و فکر لبانش کردی

گمشد از هر دو جهان نام و نشان همه کس

گر رقیب تو مرا راند از این در بجفا

گشته ام خاک کف پای سگان همه کس

چون تو داری نظری جانب کوهی به یقین

هست اندر حق او فکر و گمان همه کس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode