با تو در سینه جان نمیگنجد
تو درونی از آن نمیگنجد
ناتوانم ز عشق و هیچ علاج
در دل ناتوان نمیگنجد
تنگ دارد دل مرا که در او
جز تو کس، ای جوان، نمیگنجد
آنچنانی نشسته اندر دل
که نفس هم در آن نمیگنجد
مینگنجی تو در میانهٔ جان
لیک جان در میان نمیگنجد
غم تو آشکار خواهم کرد
چه کنم، در نهان نمیگنجد
عشق در سر فتاد و عقل برفت
کاین دو در یک مکان نمیگنجد
تا که خسرو زبان گشاد از تو
سخنش در جهان نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با تو در سینه جان نمیگنجد
تو درونی از آن نمیگنجد
عشق در سر برفت و عقل برفت
کین دو در یک مکان نمیگنجد
حسنت اندر جهان نمیگنجد
نامت اندر دهان نمیگنجد
راز عشقت نهان نخواهد ماند
زانکه در عقل و جان نمیگنجد
با غم تو چنان یگانه شدم
[...]
وصف تو در بیان نمیگنجد
بی نشان در نشان نمیگنجد
تا تو در جان من گرفتی جای
جان من در جهان نمیگنجد
تا ز مهر تو ماه روشن شد
[...]
ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
دلبرم دلنوازیی فرمود
در برم دل از آن نمیگنجد
در دل عاشقان خوشی گنجد
[...]
اسم و رسمی در آن نمی گنجد
هیچ نام و نشان نمی گنجد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.