گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شیوه کان ترک ماهرو داند

قتل یاران مهرجو داند

گر دلم خون کند، وگر سوزد

من کیم، زان اوست، او داند

گل چه داند که درد بلبل چیست؟

او همین کار رنگ و بو داند

شاهد مست گاه سنگ انداز

سر درویش را سبو داند

هر که در عشق دیده را تر کرد

آب روی خود آب جو داند

چند گویی دلت که دزدیده ست؟

بنده چشم ترا نکو داند

بی زبان شد ز دیدنت خسرو

کاو همه کار گفتگو داند