شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را
جان ز تن آمد برون بویی ندادی باد را
سر به دیوار سرایت می زنم تا بنگری
زانکه با باز شکاری خوش بود صیاد را
بازوی هجرت قوی در کشتن بیچارگان
چون قصاص افزون فتد عادت شود جلاد را
جان به فریادم برآمد، لیک صد جان آرزو
بشنوی و راه ندهی سوی جان فریاد را
ای که می گویی که وقتی لوح صبرت باد برد
سالها شد تا فرامش کرده ام آن یاد را
این همه خونابه کاشامم همی زین روز بد
بهترین روزی خلل اندازد این بنیاد را
چند گریم چون سیه رویی عشقم از قضاست
آب کی شستن تواند داغ مادرزاد را
تا به سوی گفت شیرین ست، دل خارا و کوه
کندن از ناخن چو گل چیدن بود فرهاد را
نوک مژگان تو در دل ماند خسرو را چنانک
در رگ بیمار نشتر بشکند فصاد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه دربارهی احساسات عمیق و غمانگیز عاشقانه سخن میگوید. شاعر از یاد کردن معشوق و درد جدایی سخن میگوید و اینکه چگونه سرنوشت تلخ نویدبخش خوشی نیست. در شعر، مصائب عاشقی و ناتوانی در فراموش کردن عشق، و تأثیر عمیق آن بر روح و جان نیز بیان شده است. شاعر به بازگشت به یادهای گذشته و عمیقتر شدن درد و غم خود اشاره میکند و در نهایت به احساسات و التهابات درونی خود در مواجهه با جدایی و عشق ناکام میپردازد.
هوش مصنوعی: شب به پایان رسید و روز روشن شد، یاد کسی که در دل داشتم همچنان در ذهنم باقی مانده است. جانم از بدن خارج شده، اما بویی از آن به همراه نسیم نمیآید.
هوش مصنوعی: به دیوار سر میزنم تا تو را ببینم؛ زیرا صیاد زمانی از شکار لذت میبرد که پرندهای پرواز کند.
هوش مصنوعی: بازوی هجرت، مانند وسیلهای قوی است که به راحتی میتواند بیچارهها را از پا درآورد. وقتی که این عمل به عادت تبدیل شود، مانند این است که جلاد بدون هیچ دلیلی دست به کار میشود.
هوش مصنوعی: جانم به فریاد درآمد، اما ای کاش صد جان دیگر داشتید تا صدای فریاد من را بشنوید و به آن توجه نکنید.
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی وقتی آرامش من از بین برود، یاد تو را فراموش میکنم؛ سالها گذشته و من هنوز آن یاد را فراموش نکردهام.
هوش مصنوعی: من از این روز بد به شدت نرمی و شرابی میخورم، امیدوارم که این روز بد، تحت تاثیر، به این بنیاد لطمهای وارد کند.
هوش مصنوعی: چند بار باید گریه کنم؟ چون عشق من مانند چهره سیاه و غمگین است. آب دیوانگی نمیتواند زخم و درد عمیق و ذاتی من را شستشو دهد.
هوش مصنوعی: دل فرهاد، با تمام سختیهایی که بر دوش دارد، تنها به سوی شیرینیها و زیباییها مینگرد. او مانند کسی است که برای دستیابی به گلهای زیبا، کوهها را جابهجا میکند و از دل سختیها عبور میکند.
هوش مصنوعی: نوک مژگان تو در دل خسرو جای ماند، مانند این است که چاقوی تیز در رگ بیمار نفوذ کند و دردش را دوچندان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را
باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان
آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را
[...]
پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را
ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را
خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا
ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را
چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست
[...]
غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را
زنگ زهر جانستان شد تیغ این جلاد را
حسن بی رحم است، ورنه دود تلخ آه من
آب گرداند به چشم آیینه فولاد را
ساده لوحی بین که می خواهم شکار من شود
[...]
در هنرمندی ز مردن نیست غم استاد را
زنده دارد کار شیرین، تا ابد فرهاد را
تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت
در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
گر کنم تحریر احوال دل ناشاد را
همچو نی در هم بسوزد خامه فولاد را
غیر غمخواری بدشمن ناید از آزادگان
شانه گردد، اره گر بر نهی شمشاد را
تندخویان را نباشد جز کدورت حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.