صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد
نسیم آن به تن رفته باز جان آورد
هزار جان سزد از مژده، گربه باد دهند
که نزد دلشدگان بوی دلستان آورد
خبر ز چین سر زلف مشکبوی تو داد
صبا چو از دل گم گشته ام نشان آورد
اگر نه جان عزیزی، چرا دمی بی تو؟
به کام دل نفسی برنمی توان آورد
دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت
ز شوق اشک چم آب در دهان آورد
هزار بوسه لبم زد ز شوق بر دهنم
ازان که نام دهان تو بر دهان آورد
به شست هجر تو بر جان بیقرارم زد
هر آن خدنگ که ایام در کمان آورد
کسی به قربت تو دست یافت چون خسرو
که روی سوی تو و پشت بر جهان آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عاشقانه و زیبایی را با توصیف بویی از زلف معشوق آغاز میکند که محبوبان را مژده میدهد. نسیم دلنشین از غم و شوق صحبت میکند و به وفاداری دلسپردگان اشاره دارد. شاعر به محبت و زیبایی معشوق اشاره کرده و میگوید که بیاو نمیتواند لحظهای را سپری کند. دلی پر از عشق و راز، اشک شوق را به یاد میآورد و حتی بوسههای عاشقانهاش را بیمقدمه بیان میکند. همچنین به احساس ناامیدی از دوری معشوق و تلاش برای نزدیک شدن به او اشاره کرده و در نهایت، ذکر میکند که کسی مانند خسرو به وصال محبوب نرسیده است، که جهان را پشت سر گذاشته و تنها به سوی محبوب نگریسته است.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بویی از زلف تو به عاشقان میآورد و این نسیم که به تن رفته است، دوباره جان تازهای به آنها میبخشد.
هوش مصنوعی: هزاران جان هم ارزش این خوش خبری را دارد، اگر به دلباختگان بگویند که بویی از محبوبشان میآید.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی خبری از چین و شکن موهای عطرآگین تو آورد، وقتی که از دل من، که گمشدهام، نشانی به همراه داشت.
هوش مصنوعی: اگر تو عزیز و محبوب من نیستی، پس چرا حتی لحظهای بدون تو را تحمل کنم؟ هرگز نمیتوانم به راحتی نفس بکشیم یا از زندگی لذت ببرم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت تو رازهایی را در گوش تو میگفت. از شدت شوق، اشکهایم به قدری زیاد شدند که در دهانم جمع شد.
هوش مصنوعی: به خاطر شوقی که به تو داشتم، هزار بار لبم را بوسیدم، چرا که نام تو بر زبانم بود.
هوش مصنوعی: به دلیل جدایی و دوری تو، دلم بسیار بیقرار و ناآرام است. هر تیر یا ضربهای که زمان به من میزند، مانند خنجر به جان من مینشیند.
هوش مصنوعی: کسی مانند خسرو به نزدیکی و محبت تو رسید که تمام توجه خود را به تو معطوف کرده و از دنیا روی برگردانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز
امل پناه بدان دست درفشان آورد
ز بیم جود تو کان خاک در دهان افکند
ز یاد دست تو بحر آب در دهان آورد
فراق روی تو ما را بروی آن آورد
که در چمن بسر لاله مهرگان آورد
بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار
ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد
غم تو کرد جهان را چو چشمۀ سوزن
[...]
دمید باد دلاویز و بوی جان آورد
نوید کوکبهٔ گل به گلستان آورد
رسید موسم نوروز و یمن مقدم او
به سوی هر دلی از خرمی نشان آورد
شکوفه باز بخندید و لطف خندهٔ او
[...]
صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد
نسیم آن به تن رفته باز جان آورد
هزار جان سزد از مژده گر به باد دهند
که نزد دلشدگان بوی دلستان آورد
خبر ز چین سر زلف مشکبوی تو داد
[...]
شب فراق تو جانا مرا به جان آورد
چه عادتست که عشق تو در جهان آورد
که کام دل ز لب لعل خویشتن ندهد
دلم ز جور تو ای جان از آن فغان آورد
فراق روی تو را خود چگونه شرح دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.