سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد
دلم نماند که تیر ترا سپر گردد
بزن تو تیر که من آن سپر نمی خواهم
که دیده را ز رخت مانع نظر گردد
چو بر زمین گذری هیچ جانور نزید
ولی به زیر زمین مرده جانور گردد
مخور فریب جوانی به حسن ده روزه
که آفتاب چو بر اوج رفت در گردد
تو برنگشتی، جانا که بخت پاسم داد
مباد هیچ کسی را که بخت برگردد
خیال تست شب و روز چشم من، شک نیست
که گل فروش به گرد گلاب گر گردد
دلم به روی تو مستسقی است بر لب آب
که هر چه بیش خورد آب، تشنه تر گردد
چه تاب جرعه دردی کشان عشق آرد
تنک دلی که هم از بوی بیخبر گردد
ز دل چگونه فراموش گردد آنکه دمی
هزار بار به جان خراب در گردد
نه آرزوست که خسرو به درد گرید، لیک
چو دل بسوزد ناچار دیده تر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عشق و دلتنگی خود میپردازد. او میگوید که سرش فدای محبوبش است و دلش طاقت دوری او را ندارد. شاعر از تیر عشق میگوید و اینکه نمیخواهد سپری برای خود داشته باشد، چون نمیخواهد از زیبایی محبوبش چشم بپوشد. او به فریبایی جوانی و زودگذری زیبایی اشاره میکند و تأکید میکند که نباید به حسن گذرا دل بست. همچنین به تأثیر بخت و قسمت در زندگی اشاره میکند و از ناتوانی خود در فراموش کردن محبوب سخن میگوید. در نهایت، شاعر اعتراف میکند که عشق و درد آن ناگزیر است و اشک به دنبال دلسوزی خواهد آمد.
هوش مصنوعی: جانم فدای تو میشود، چنان که اگر تیغی دور سرم بچرخد، دیگر دلم نمیماند که تیرت پشتسپر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: بزن تیغ خود را به من، چون من آن حفاظ را نمیخواهم، زیرا که زیبایی تو مانع دیدن میشود.
هوش مصنوعی: وقتی بر روی زمین راه میروی، هیچ حیوان زندهای به تو نزدیک نمیشود، اما زیر زمین، جانوران مرده وجود دارند.
هوش مصنوعی: به دام فریب زیباییهای زودگذر جوانی نیفت، زیرا همانطور که آفتاب در اوج خود درخشان است، بعد از مدتی بینفوذ و غروب میشود.
هوش مصنوعی: تو هرگز بازنگشتی، ای عزیز، که سرنوشت بدی نصیب من شده است. امیدوارم هیچ کس دیگری نیز سرنوشتش تغییر نکند.
هوش مصنوعی: تو دائماً در فکر منی، چه شب باشد و چه روز. بدون شک، اگر در جایی بوی گلها وزیدن بگیرد، گلفروش حتماً به آنجا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو مانند کسی است که در کنار آب است و هر چه بیشتر آب مینوشد، تشنگیاش بیشتر میشود. این نشاندهندهی عمق و شدت احساس من است که هر چه بیشتر به تو نزدیک شوم، احساس نیاز و اشتیاق بیشتری پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: عشق چه سختیهایی را به کسی که دلش کوچک است، میدهد؛ فردی که حتی از بوی این درد هم بیخبر میشود.
هوش مصنوعی: چطور میتوان کسی را از دل forgetting کرد که یک لحظه هم نمیتواند از یاد برود و هزاران بار به جان و دل آسیب میزند؟
هوش مصنوعی: نه، آرزویی نیست که خسرو دردی را احساس کند، اما وقتی دل بسوزد، به ناچار چشمها هم پر آب خواهند شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه می کنم ز دلی کو ز یار برگردد
روا بود که چنان دل ز دیده در گردد
مرا نباشد از آن دل که گر به جان آید
ز جورِ دوست بنالد ز عهد برگردد
دلم ز پایِ تو ای دوست بر نتابد سر
[...]
کریم زاده چو مفلس شود در او پیوند
که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد
لئیم زاده چو منعم شود ازو بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد
دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد
به قدر آبله هر پای دیده ور گردد
ترا ز گرمروان آن زمان حساب کنند
که نقش پای تو گنجینه گهر گردد
ز شرم حسن محابا نمی کند عاشق
[...]
خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد
هما به گرد سر مرغ نامه بر گردد
اگر نمی طلبد در حریم دیده ترا
سرشک بهر چه در چشمم این قدر گردد
تو چون خرام کنی، گر کسی دگر نبود
[...]
بخیل چون زر قلبست و پند چون آتش
نه زرّ قلب ز آتش سیاهترگردد
ز حرص مال بخیلا مگو به ترک مآل
از آن بترس که روزیت بخت برگردد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.