به دیده و دل من دوست خانه میطلبد
چرا در آتش و آب آشیانه میطلبد؟
زبان بسوخت ز آه و ز بهر شرح فراق
لبم ز جان پر آتش زبانه میطلبد
دلم به سوی بتان میل میکند وآنگاه
مزاج عافیتم در زمانه میطلبد
تنم که غرقه به خون شد ز آشنایی چشم
فتاده در دل دریا کرانه میطلبد
خیال دوست درین خانه پا بر آتش سوخت
کنون کز آب دو چشمم ترانه میطلبد
سواد دیده سپر ساختم که غمزه او
ز بهر تیر بلا را نشانه میطلبد
میان نازک او را به بر بگیرم تنگ
که از برای گسستن بهانه میطلبد
شدهست خسرو بیخویش در میانش گم
تنی چو موی که موی دو شانه میطلبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه موج از دل دریا کرانه می طلبد
که بهر محو شدن تازیانه می طلبد
منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش
و گرنه تیر هوایی نشانه می طلبد
گهر صدف طلبد، تیغ آبدار نیام
[...]
دلی که در خم زلف، شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.