گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید

نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید

نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا

چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید

چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون

هزار آه که داد از دل سیاه برآید

فتاد در زنخ او، دلا، بمیر که زلفش

نه رشته ایست کز او غرقه ای ز چاه برآید

ز روی خوب مراد تو می دهند، ولیکن

هزار توبه کجا پیش این گناه برآید؟

شبی پگاه ترک سر ز خواب ناز برآور

که آفتاب نیارد که صبحگاه برآید

چنین که اختر خسرو به زیر خاک فرو شد

مگر ز دولت شاه جهان پناه برآید