گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند

جانند یا فرشته و یا روح اعظمند

زان انگبین چه ناله کنی، زانکه دائما

مرغان عرش بر مگس از شهد بر مکند

خوانید روح وامق و مجنون وویس را

کایشان درون پرده این راز محرمند

ای سلسبیل راحت و ای چشمه حیات

بر تشنگان سوخته لطفی که در همند!

زاغان نمی زنند به کویت که می خورند

مشتاق را که سوخته آتش غمند

هر شب منم ز نقش خیال تو در گریز

چون بوم و شپرک که ز خورشید می رمند

خسرو که زنده نیست، نصیحت چه می کنند؟

باد مسیح بر سگ مرده چه می دمند؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

این ابلهان که بی‌‌سببی دشمن منند

بس بُلفضول و یافه‌درای و زَنَخ زنند

اندر مصاف مردی، در شرط شرع و دین

چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند

مانند نقش رسمی بی‌‌اصل و معنی‌اند

[...]

سوزنی سمرقندی

یا ایهااللوند مرا پای خواست بند

تدبیر من بساز بیک تیز باد گند

معشوق من توئی علف بوق من توئی

من بوق میزنم تو دهل دند دند دند

افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن

[...]

قوامی رازی

دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند

افتاد پای بنده به دست شکسته بند

باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای

تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند

دست قضای بد ز سر نردبان شوم

[...]

حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟

شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟

گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟

گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟

خاقانی

ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ

در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند

درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من

الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند

تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه