ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب برد
آرام و صبر از دل و از دیده خواب برد
از راه دل در آمد و از روزن دماغ
رختی که دیده بسته به مشکین طناب برد
روزی عجب مدار که طوفان برآورد
باران اشک دیده که دست از سحاب برد
چشمم که بود خانه خیل خیال تو
عمرت دراز باد که آن خانه آب برد
زاهد برای مجلس رندان باده نوش
دوش آمد و به دوش سبوی شراب برد
دوران پیریم به سر آورد روز شیب
هجران یار رونق عهد شباب برد
خسرو بسی خطا که به طغرای دلبران
خواهد برات نامه به روز حساب برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تأثیر عشق و زیبایی معشوق بر دل و جان خود میگوید. او به پیچ و تاب زلف معشوق اشاره دارد که باعث پریشانی و از دست رفتن آرامش او شده است. عشق به مانند طوفانی است که اشکهایش را به باران بدل کرده و ذهن او را پر از خیال میکند. همچنین، شاعر به گذر زمان و تغییرات آن اشاره میکند و از لحظههای خوشی در جوانی و سختیهای دوران پیری سخن میگوید. او در نهایت به زهد و نوشیدن شراب در مجالس رندان اشاره میکند و به خطاهای عاشقانه و احتمال محاسبه در روز حساب اشاره میکند. در کل، شعر به عمق احساسات انسانی و تأثیر عشق بر زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: ما با پیچ و تاب زلف تو دچار درد و رنج شدهایم، آرامش و صبر از دل ما رفته و خواب از چشمانمان گرفته شده است.
هوش مصنوعی: دل او را به درون خود راه داد و از راه بینیاش، تصویری را که چشمانش بسته بود، به مانند بویی خوش به فضا فرستاد.
هوش مصنوعی: روزی را عجیب ندان که در آن طوفان، باران اشکی از چشمان میبارد که دیگر از ابرها قطره نمیچکد.
هوش مصنوعی: چشمم مانند خانهای است که پر از تصورات و یادهای توست. امیدوارم عمرت طولانی باشد، چرا که آن خانه به خاطر غم و درد از یاد تو، به مرور از بین میرود.
هوش مصنوعی: زاهد در شب گذشته، به مجلس افرادی که مشغول شادی و خوشی بودند، آمد و با خود ظرفی از شراب به دوش داشت.
هوش مصنوعی: روزهای پیری من آغاز شده و زمان جدایی از یار باعث شده که شادی و نشاط دوران جوانی ام از بین برود.
هوش مصنوعی: خسرو، بسیار اشتباه میکند اگر به خیال دلبران خود بخواهد در روز حساب، نامهای برای بخشش و توجیه به همراه داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد
یک یک برد شما را آنک مرا ببرد
آن را که بود آهن آهن ربا کشید
وان را که بود برگ کهی کهربا ببرد
قانون لنگری به ثری گشت منجذب
[...]
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.