رندان پاکباز که از خود بریدهاند
در هرچه هست حسن دلارام دیدهاند
خودبین نیند، زان همه چون چشم مردهاند
روشندلند، از آن همه چون نور دیدهاند
چون رهروان ز منزل هستی گذشتهاند
بیخویش رفتهاند و به مقصد رسیدهاند
آزاد گشتهاند به کلی ز هردو کون
وز جان و دل غلامی جانان خریدهاند
با غم نشستهاند وز شادی گذشتهاند
از تن رمیدهاند و به جان آرمیدهاند
از گفتگوی نیک و بد خلق رستهاند
تا مرحبایی از لب دلبر شنیدهاند
خسرو، چه گویی از خم ساقی، من کزان
جام از شراب ساقی وحدت کشیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف رندان پاکباز میپردازند که از خود گذشتگی کرده و به درک عمیقتری از حقیقت رسیدهاند. آنها به زیباییهای جهان و حسن دلها آگاه شدهاند و به جای تمرکز بر خود، به روشنی و درک الهی نائل آمدهاند. این افراد از قید و بندهای دنیوی رها شده و به مقصد واقعی خود رسیدهاند و در میان غم و شادی سکونت دارند. همچنین، آنها از گفتگوهای سطحی و متداول فاصله گرفته و فقط به لذتهای واقعی و معنوی نظر دارند. در کل، این شعرها به تجربهای از آزادی و عشق الهی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: افراد خردمند و بافضیلت که از تعلقات مادی خود گذشت کردهاند، زیبایی و خوبی را در هر چیز میبینند.
هوش مصنوعی: خودبین باش و به خودت مغرور نشو، زیرا افرادی که فقط به خودشان نگاه میکنند مانند چشمهای مردهاند. در حالی که کسانی که واقعاً روشندل هستند، به نور و روشنایی اطرافشان توجه دارند و از آن بهره میبرند.
هوش مصنوعی: شاهد این هستیم که افرادی که در مسیر زندگی حرکت کردهاند، بدون اینکه به خودشان توجه کنند و به دنبال خواستههای شخصی باشند، توانستهاند به هدفهای خود برسند.
هوش مصنوعی: آنها از هر دو جهان آزاد شدهاند و با تمام وجود، به خدمت جانان خود درآمدهاند.
هوش مصنوعی: غم بر دل آنها نشسته و از شادی دور شدهاند. از جسم خود آزاد گشته و به روح خود آرامش بخشیدهاند.
هوش مصنوعی: کسانی که از بحث و جدل دربارهٔ خوبیها و بدیها دست برداشتهاند، اکنون یک سخن شیرین از زبان دلبر شنیدهاند.
هوش مصنوعی: ای خسرو، چه میتوانی دربارهی خم نوشیدنی بگویی؟ من از جامی که شراب وحدت را در خود دارد نوشیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.