یاران که زخم تیر بلایت چشیدهاند
با جان پاره از همه عالم رمیدهاند
بس زاهدان شهر کز آن چشم پرخمار
سبحه گسستهاند و مصلا دریدهاند
ترسندگان به جور دلت یار نیستند
مرغان دشت دان که به سنگی خمیدهاند
بنمای شکل خود که بسی خونگرفتگان
جانها به کف نهاده به دیدن رسیدهاند
تردامنان کسان شدهاند از تو کز صفا
دامن ز سلسبیل و ز کوثر کشیدهاند
جاروب آستان تو معزول شد ز کار
زان جعدها که بر سر کویت بریدهاند
آنان که عاشقان ترا طعنه میزنند
معذور دارشان که رخت را ندیدهاند
یابند زین پس از غزل خسرو اهل دل
سوزی که در فسانه مجنون شنیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر به زخمهای ناشی از عشق اشاره میکند و بیان میکند که یاران و دوستداران به خاطر شدت این عشق، از دنیا و جمعیت دور شدهاند. آنها در درد و رنج خود غرق شدهاند و برخی حتی از مقام و حالت معنوی خود غافل شدهاند. شاعر همچنین اشاره میکند که عدهای که عاشق را سرزنش میکنند، خود را درک نمیکنند. در نهایت، شاعر از سوز و عاطفهای سخن میگوید که در غزلهایش احساس میشود و به تجربه عاشقانه و پر درد مجنون اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوستانی که درد عشق تو را تجربه کردهاند، با دلهای شکسته و بیتاب، از همه چیز و همه کس فرار کردهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از زاهدان شهر که به خاطر چشمهای بیخود و مست خود، رشتههای تسبیح را پاره کرده و جایگاه نماز خود را خراب کردهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که افراد نترس و شجاعی که به عشق و محبت تو وابسته نیستند، مانند پرندگان دشت هستند که به خاطر سنگهای پراکنده و خطرهایی که وجود دارد، خمیده و مضطرب میشوند. منظور این است که عوامل منفی و چالشها میتوانند سبب تضعیف و نگرانی افراد شوند.
هوش مصنوعی: خودت را نشان بده، زیرا افرادی که بسیاری از آنها جان خود را در راه عشق باختهاند، برای دیدن تو آمدهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که به تو اعتماد کردهاند، به خاطر پاکی و صفای تو، از آبی زلال و خوشگوار سیراب شدهاند.
هوش مصنوعی: فرش و جاروی درگاه تو دیگر از کار افتاده است به خاطر آن موهای تابیدهای که بر سر کوی تو ریختهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که به عاشقان تو انتقاد میکنند، باید مورد بخشش قرار گیرند زیرا آنها زیبایی تو را نیک نمیشناسند.
هوش مصنوعی: از این به بعد، اهل دل از غزلهای خسرو میشنوند که با سوز و درد خاصی همراه است و یادآور داستان مجنون است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.