غمزه مردم کشی پرده صبرم درید
من نرسیدم بدو، کام به جانم رسید
باد نه ام زین بلا چند توانم گریخت
سنگ نه ام، این جفا چند توانم کشید
بی دلم، ای مردمان، توبه نخواهم شکست
عاشقم، ای دوستان، پند نخواهم شنید
سوختم، این آه گرم چند نهانی کشم؟
گریه نخواهم گشاد، جامه نخواهم درید
دل ز من آن روز برد کو به خوشی خفته بود
باد بر او می گذشت، موی سیه می برید
دی که گشادی خدنگ، خوش پسرا، بر شکار
شب همه شب تا به روز در دل من می خلید
بهر خدا رخ بپوش یا ز نظر دور مشو
کافت جان بیش ازین ما نتوانیم دید
پیش خیال تو دوش از گله دل مرا
قصه به لب می گذشت، اشک برو می دوید
در سر خسرو چنان شست خیالت که گر
کار به تیغ اوفتد، زو نتواند پرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از فراق میگوید. شاعر از غم و رنجی که به خاطر عشقش کشیده، سخن میگوید و به مردم میفهماند که تحمل این درد برایش دشوار شده است. او میگوید که دیگر نمیتواند در برابر این مصیبت صبر کند و احساساتش را بیان میکند. عشقش آنقدر عمیق است که حتی اگر بخواهد، نمیتواند از آن صرفنظر کند. در نهایت، او از معشوقش میخواهد که یا خود را پنهان کند یا از دید او دور شود، چرا که تحمل دیدن آن عزیز برایش غیرممکن است. این شعر، تلاشی است برای نشان دادن عمق احساسات و دلهرههای ناشی از عشق و فراق.
هوش مصنوعی: نگاه فریبنده و دلربای او باعث شد که صبرم از بین برود، اما من نتوانستم به او برسم و در نهایت آرزویم به قلبم رسید.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از این درد و رنج فرار کنم، چون نه مثل باد آزاد هستم که به راحتی بروم و نه مثل سنگی هستم که بتوانم به راحتی این آزار را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: بدون دل و احساسم، ای انسانها، هرگز توبه نخواهم کرد. عاشقام، ای دوستان، هیچگاه به نصیحتها گوش نخواهم داد.
هوش مصنوعی: من در درون خود میسوزم و نمیدانم چقدر میتوانم این درد را در دل پنهان کنم. نه گریه میکنم و نه لباس خود را پاره میکنم.
هوش مصنوعی: روزی که دل از من رفت، آن روزی بود که خوشی در خواب بود و باد به آرامی بر آن میگذشت و موی سیاه را بر میداشت.
هوش مصنوعی: قصیدهای درباره احساساتی است که شاعر در مورد شکار و بیخوابی شبانهاش دارد. او به نوعی از زیبایی جذب میشود، در حالی که در دلش احساسات متناقضی وجود دارد. در این حسّ و حال، از گشادگی و آرامش لحظههای خواب نمیتواند بهرهبرداری کند و این احساسات بر او چیره میشوند. عمیقاً درگیر این تضاد درونی و افکارش، او تا سپیدهدم به تفکر مشغول است.
هوش مصنوعی: به خاطر خدا یا چهرهات را بپوشان یا از چشمها دور شو، چون نمیتوانیم بیشتر از این تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که به یاد تو بودم، دل من از غصه و ناراحتی، داستانی را برایم تعریف میکرد و اشکهایم بیاختیار بر صورتم سرازیر میشدند.
هوش مصنوعی: در فکر خسرو، چنان خیال و تصوری شکل گرفته که اگر روزی کار به جدال کشیده شود، هیچکس نمیتواند از تأثیر او بگریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش
بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید
دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون
[...]
روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید
رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید
عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید
چون سیه منهزم روزه ازو در رمید
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نبست آدم برید
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
[...]
واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید
واقعهای مشکل است بسته دری بی کلید
تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست
خویش بباید فروخت عشق بباید خرید
پی نبری ذرهای زانچه طلب میکنی
[...]
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
ای خنک آن را که او روی شما را ندید
من شده مهمان تو در چمن جان تو
پای پر از خار شد دست یکی گل نچید
ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.