ترک من چون تیر مژگان برکشد
ماه گردون را سپر در سر کشد
در دلم تیرش ترازویی شود
وز درون سینه جان می برکشد
چون رسن بازی کند زلفین او
گردن خورشید در چنبر کشد
دل کنم بر آتش رویش کباب
چون لب میگون او ساغر کشد
چشمت از مژگان چون نوک قلم
بر فسون جادوان خط در کشد
راست گویی، مردم چشم من است
چون قبای آبگون در بر کشد
خط طوطی رنگ او، یارب، کجاست؟
تا به منقار از لبش شکر کشد
مست کرده نرگس غلتان او
وز مژه بر جان من خنجر کشد
از لبت چون باده نوشان خیال
چشم خسرو خانه خمار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوهرت در گوش صاحب راز شد
زآنکه او با اهل حق همراه شد
مهر تلخان را به شیرین میکشد
زانک اصل مهرها باشد رشد
ای که بر من جور تو بسیار شد
زاریم بشنو که کارم زار شد
من که اندر سر جنونی داشتم
خاصه سودای تو با آن یار شد
تا لبت بر نقطه جان خط کشید
[...]
حکمت آن گر ز تو پوشید شد
خودمشو منکر که خواهد دیده شد
این خنک آنکو بحیرت باز شد
فارغ از اوهام و از پندار شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.