گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

باز یاد آن شبم دیوانه کرد

کان پسر با من به خواب افسانه کرد

شد خراب این دیده و سلطان حسن

از کجا منزل درین ویرانه کرد؟

کم مبادش مویی، ار چه زلف را

بهر آزار دل من شانه کرد

شمع مهمان داشت چون پروانه را

مرغ بریانش هم از پروانه کرد

جان من آن آشنا، گویی تویی

کو مرا از جان خود بیگانه کرد

من نمی دانم که چون باشد پری

شکل تو باری مرا دیوانه کرد

از دل خسرو چه پرسی حال، کو

قبله را در کار این بتخانه کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

پس گرفت آن زر بسوی خانه کرد

وز یتیم بی پدر بیگانه کرد

امیرخسرو دهلوی

باز بوی گل مرا دیوانه کرد

باز عقلم را صبا بیگانه کرد

بازم از سر تازه شد مستی عشق

بس که بلبل ناله مستانه کرد

گل چو شمع خوبرویی برفروخت

[...]

اسیری لاهیجی

عشق آدم را اسیر دانه کرد

دام او شد دانه تا افسانه کرد

ملا احمد نراقی

پندها او را بسی شاهانه کرد

در نصیحت گوش او دردانه کرد

صفایی جندقی

روی از مغسل به آن ویرانه کرد

جای در ویرانه چون دیوانه کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه