باز بوی گل مرا دیوانه کرد
باز عقلم را صبا بیگانه کرد
بازم از سر تازه شد مستی عشق
بس که بلبل ناله مستانه کرد
گل چو شمع خوبرویی برفروخت
بلبل بیچاره را پروانه کرد
نی بر آب زلف تست، ار چه به باغ
زلف را با آب سنبل شانه کرد
لاله را بهر تقاضای شراب
جرعه می در ته پیمانه کرد
خرمن بسیار هشیاران بسوخت
بس که عشقت آتش دیوانه کرد
جان برد از خانه تن عاقبت
اینچنین عشقت که در دل خانه کرد
قصه شیرین، عجب افسانه ایست
کوهکن خواب اندرین افسانه کرد
خورد خسرو نیست جز غم، چاره نیست؟
چون خدا این مرغ را این دانه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس گرفت آن زر بسوی خانه کرد
وز یتیم بی پدر بیگانه کرد
باز یاد آن شبم دیوانه کرد
کان پسر با من به خواب افسانه کرد
شد خراب این دیده و سلطان حسن
از کجا منزل درین ویرانه کرد؟
کم مبادش مویی، ار چه زلف را
[...]
عشق آدم را اسیر دانه کرد
دام او شد دانه تا افسانه کرد
پندها او را بسی شاهانه کرد
در نصیحت گوش او دردانه کرد
روی از مغسل به آن ویرانه کرد
جای در ویرانه چون دیوانه کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.