شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود
یوسف مصر درین زاویه زندانی بود
گوشه ای بود و غمش آمد و تشویشم آمد
شد پریشان دلم و جای پریشانی برد
پاسبان مست و ملک بیخرد و سگ در خواب
همه شب تا سحر این دولتم ارزانی بود
مقری صبح شعب می زد و من می کردم
سجده بت را که نه هنگام مسلمانی بود
عشق می خواند ز خطش صفت صنع خدای
عقل گم گشت که در غایت نادانی بود
شاد گشتم، ولی افسوس غمش خوردم، از آنک
شادیم عاریتی و غم من جانی بود
ز آه عشق است بسی داغ به پیشانی من
چه کنم؟ کز ازل این نقش به پیشانی بود
جان بهای نظری، چشم توام فرمان داد
عذر بپذیر که این قیمت فرمانی بود
تشنه بر چشمه گذر کرد و نشد لب تر، زانک
بخت خسرو که ازین کرده پشیمانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از شب غمانگیزی سخن میگوید که در آن خود را در یک مهمانی احساس میکند. او به یوسف مصری که در گوشهای در بند است اشاره میکند و از پریشانی دلش صحبت میکند. شبی که در آن پاسبان مست و سگ در خوابند و او تا صبح به تماشای دولتی نابجا میپردازد. او با عشق دست به سجده میزند و بیان میکند که عقلش در این حالت از بین رفته است. شادی او موقتی است و غم او عمیق و حقیقی است. او از درد عشق میگوید که بر پیشانیاش حک شده و بیان میکند که جانش بهایی سنگین به چشم محبوبش دارد. در پایان، او به ناامیدی و حسرت بخت اشاره میکند که نتوانسته به آرزویش برسد.
هوش مصنوعی: در شبی تاریک و دلگیر، من به یاد یوسف، آن فرزند عزیز مصر، بودم که در این گوشه غمگین و تنها مانند زندانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در گوشهای احساس غم به من دست داد و این احساس باعث شد که دلم آشفتگی زیادی را تجربه کند و این آشفتهحالی جایی را برای خود برگزید.
هوش مصنوعی: تمام شب تا صبح، پاسبان مست، پادشاه بیخرد و سگی در خواب بودند و من از این وضعیت برکت و نعمت را نصیب خود کردم.
هوش مصنوعی: در صبح، در جایی به زیبایی صدای شعبههای درختان به گوش میرسید و من به سجده بت میرفتم، در حالی که آن زمان مناسبی برای مسلمان بودن نبود.
هوش مصنوعی: عشق از نوشتههای او سخن میگوید که نشانههای آفرینش خداوند را دارد. عقل در نهایت نادانی خود گم شده است.
هوش مصنوعی: خوشحال شدم، اما افسوس که برای غم عشقش ناراحت هستم، زیرا خوشحالیام موقتی و غم من واقعی و عمیق است.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که درد و داغ زیادی روی پیشانیام بیفتد. چه میتوانم بکنم؟ چرا که از زمانهای دور این نشانه بر پیشانی من بوده است.
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر یک نگاه تو ارزش دارد، چشمانت به من دستور دادند که عذرخواهی کنم، زیرا این ارزش، خود به خود یک دستور بود.
هوش مصنوعی: عطش و نیازش او را به کنار چشمه کشاند، اما نتوانست از آن آب بنوشد. زیرا بخت و تقدیر او به گونهای بود که از این کار پشیمان شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
[...]
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.