تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد
گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد
از دم من چو دم صبح شود آتشبار
هر نسیمی که بر اطراف گلستان گذرد
گر به گوشش برسد ناله من، نیست عجب
بار همواره بر اطراف سپاهان گذرد
عالمی بهر نثارش همه جانها بر کف
آه ازان لحظه که آن سرو خرامان گذرد
برسان سلسله یکبار به دستم، تا چند
در خم زلف توام عمر پریشان گذرد
گرنه از صبر هزاران سخن آرم در پیش
ناوک غمزه او آید و از جان گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به تأثیرات متنوع زندگی اشاره دارد. شاعر میگوید که زندگی به یکسان نمیگذرد و تغییرات و احساسات مختلفی وجود دارد، از خوشحالی در وصل تا غم در هجران. او به قدرت عشق و تأثیر آن بر احساسات اشاره میکند و از درد و غم ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. همچنین، او از تلاش خود برای رسیدن به معشوق و مشکلاتی که در این راه دارد، سخن میگوید و به گرانی لحظهها و تاثیری که بر جان او دارد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق و زیبایی محبوبش، زندگیاش را تحت تأثیر قرار میدهد و صبر و تحملش را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: فراموش نکن که همه زمانها یکسان نیستند؛ گاهی در کنار محبوبی و گاهی هم در سختی درد جدایی به سر میبری.
هوش مصنوعی: وقتی که من به زندگی و وجودم جان میبخشم، هر نسیمی که به اطراف گلستان بیفتد، مانند آتش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: اگر صدای نالهام به گوشش برسد، تعجبی ندارد که بارها بر اطراف سپاهان بگذرد.
هوش مصنوعی: وقتی که آن سرو زیبای در حال حرکت از کنار بگذرد، همه جانها برای قربانی کردن خود برای او آمادهاند و این لحظه بسیار اندوهناک است.
هوش مصنوعی: لطفا یکبار رشته زلفت را به دستم برسان، تا من ندانم که چقدر عمرم در خم زلف تو تلف میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از صبر و استقامت خود بگویم، هزاران داستان میتوانم مطرح کنم، اما وقتی تیر ناز او به سمت من بیفتد، همه چیز را فراموش میکنم و از جانم میگذرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
خنک آن باد که بر خاک خراسان گذرد
خاصه بر گلشن آن سرو خرامان گذرد
واجب آنست که از حال گدا یاد کند
هر که بر طرف سراپرده ی سلطان گذرد
بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار
[...]
تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد
گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد
از دم من چو دم صبح شود آتش بار
هر نسیمی که بر اطراف سپاهان گذرد
گر به گوشش نرسد ناله من نیست عجب
[...]
رود آرام ز عمری که بهجران گذرد
کاروان در ره ناامن شتابان گذرد
بر گرفتاری دل خنده زنان می گذرم
همچو دیوانه که از پیش دبستان گذرد
بخت شاد است زویرانی ما در غم عشق
[...]
کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
همچو سیلاب که بر خانه بدوشان گذرد
دیده هر که نشد باز درین عبرتگاه
روزگارش همه در خواب پریشان گذرد
خود شکن شهپر توفیق مهیا دارد
[...]
جان گذر میکند آن به که بجانان گذرد
قطره شد بیمدد آن به که بعّمان گذرد
دل چو غم میخورد آن به که غم دوست خورد
عمر چون میگذرد به که بسامان گذرد
تا بکی وقت بلاطایل و بیهوده رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.