هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
گر نشد سرو چرا ساکن و پا بر جا شد؟
چشم نرگس به گل روی تو می بینم باز
همچو یعقوب که از بوی پسر بینا شد
از خطا بود که در چین سر زلف تو باد
رفت و زنجیر کش سلسله سودا شد
ساقیا، باده مپیمای که بدنامی ما
بر سر کوی تو افسانه کشورها شد
دل خسرو به کجا رفت که از تنگی عشق؟
همچو نقش دهنت کم زد و ناپیدا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و شیدایی میپردازد. شاعر اشاره میکند که هر کسی که به دنبال درد و عشق باشد، به جنون میرسد. او از آتش عشق و اثرات آن بر جانها سخن میگوید و میگوید که یک عشق واقعی فرد را رسوا میکند. در ادامه، به زیبایی معشوق اشاره میشود و تأکید میشود که این زیبایی حتی خجالتآور است. شاعر با ذکر چشمان نرگس و بوی خاصی که او از معشوق حس میکند، به شدت دلبستگیاش را بیان میکند. همچنین، شاعر از ساقی میخواهد که بادهای نریزد، زیرا نامش در جهان بر سر کوی معشوق به افسانهها تبدیل شده است. در پایان، او از دل خسرو صحبت میکند که از شدت عشق و تنگی آن ناپیدا شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال درد و رنج باشد و این موضوع را نشان دهد، همه افراد عاقل متوجه میشوند که او به نوعی دچار جنون یا شوریدگی شده است.
هوش مصنوعی: عشق مانند آتشی است که از هر دل شعلهور میشود و اگرچه همه چیز در صبح روشن به نظر میرسد، اما در واقعیت، فرد عاشق در معرض رسوایی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در برابر حرکت و رفتارت، ای آب زلال، اگر سرو درخت خجالت نمیکشد، چرا تو بیحرکت و ثابت ماندی؟
هوش مصنوعی: چشم نرگس به چهره زیبا و شگفتانگیز تو مینگرد، درست مانند یعقوب که با شنیدن بوی پسرش، بینا و آگاه شد.
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباه، باد موهای تو را پریشان کرد و زنجیرِ درهمتنیدگیِ عشق را به هم زد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نکن هیچ بادهای را به ما بنوشانی، چرا که شهرت بدی ما در اطراف تو به داستانی برای همه جا تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دل خسرو به کجا رفت که از شدت عشق به تنگ آمده است؟ انگار مانند نقش لبهای تو محو شد و ناپدید گشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد
یارب این فتنه پنهان ز کجا پیدا شد
وه که دی غمزه زنان شوخ کمان ابروی من
نگهی کرد که مرغ دل من از جا شد
عاشق روی تو آلوده نگردید بهیچ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.