چه اقبال است این یا رب که دولت داده رو ما را
که در کوی فراموشان گذر شد یار زیبا را
کمربند من آمد نزد من خندهزنان امشب
توقف کن که لختی بنگرم پروین و جوزا را
بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
به تشویش دهل رنجه مشو، ای نوبتی، امشب
که خفتن در بر یار است بیداران شبها را
تماشا میکنم این قد، قیامت میکند، یارب
که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
کجاها بودی، ای گلبرگ خندان، راست گو با من
که چون چپ دادهای امروز گلرویان رعنا را
رسیدی همچو شاخ گل کدامین باد آوردت
که هرگز مینپرسیدی به یک شاخ گلی ما را
تویی با من، معاذالله ز تو کی آید این یاری
منم با تو، عفاک الله مرا کی باشد این یارا
چه گویی خسروا، چندین حدیث وصل نابوده
خیال است این که ره دادی به سوی خویش سودا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شادی و شگفتی خود از دیدار معشوق اشاره دارد. او از اینکه بر ای دلباختهای چون او، لحظهای خوشایند از بودن با یار زیبایش دست داده، ابراز خوشحالی میکند. شاعر از زیبایی و جاذبهی یار میگوید و نگرانیهایش را در مورد بیداری شبها و صرف وقت در آغوش یار بیان میکند. او با استفاده از تشبیهات و تصاویری مانند قیامت و گلبرگ خندان، احساسات عمیق و عشق خود را نسبت به محبوبش به تصویر میکشد. در انتهای شعر، به ناامیدی و دشواریهای وصال عشق اشاره میکند و میپرسد که آیا ممکن است چنین فرصتی دوباره تکرار شود.
هوش مصنوعی: چه شانس بزرگی داریم که نعمت و خوشبختی به ما روی آورده است. در حینی که در کوچه و خیابان فراموششدگان قدم میزنیم، ناگهان با یار زیبایمان روبهرو میشویم.
هوش مصنوعی: کمربند من به سراغم آمد و با خوشحالی و خنده از من خواست که امشب کمی توقف کنم تا بتوانم زیباییهای پروین و جوزا را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: خوشبختانه بیداریهای شبانه من بیهدف نبوده و در این زمان، آن درخت سرسبز را که در آغوش خود خوابیده دیدم.
هوش مصنوعی: ای نوبتی، امشب که زمان خواب در کنار محبوب است، به صدای نگرانکنندهٔ دف گوش نده و خود را ناراحت نکن. بیداران شب، به خواب رفتن در آغوش یار را فراموش کردهاند.
هوش مصنوعی: من به این زیبایی خیره میشوم، که گویی روز قیامت را به تماشا نشستهام. ای کاش تا همیشه این لحظه را به خاطر بسپارم.
هوش مصنوعی: کجاها بودی، ای گلبرگ خندان؟ راست بگو که چرا امروز به گلهای زیبا بیتوجهی کردی؟
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که از کدامین بادی به اینجا آمدهای؟ چرا هرگز از یک شاخه گل ما سؤال نکردی؟
هوش مصنوعی: تو همیشه در کنار من هستی و من هیچ کمکی از کسی جز تو درخواست نمیکنم. من خودم را از ياری تو محروم میدانم و از خداوند میخواهم که مرا عفو کند، چون چگونه میتوانم به غیر از تو امیدوار باشم؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چه میگویی؟ این همه سخن از وصلی که در خیال است، واقعی نیست. تو به کدام سو به سمت خودت این آرزو را راه دادهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.