تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم زند
آه دودآلود ما آتش بر این عالم زند
می خورم من خون به یاد لعل دلداری و هیچ
کس ازین قصه نمی یارد که با او دم زند
لعل جان بخش تو گاه خنده پسته دهان
طعنه ها بر معجزات عیسی مریم زند
نکهت مشک ختا دیگر نیاید خوش مرا
گر صبا آن طره مرغول را بر هم زند
چون تویی از نسل آدم گشت پیدا، نیست عیب
گر فرشته بوسه بر پای بنی آدم زند
هر که بر خاک جنایت بار یابد، بی گمان
خیمه بر بالای این نه طارم اعظم زند
چون وفایی نیست جز غم هیچ کس را در جهان
یاد خسرو را حرام، ار یک دم بی غم زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در عشق و درد عاطفی میپردازد. شاعر از زلف پریشان معشوق به عنوان نمادی از آشفتگی و بینظمی در زمان خود سخن میگوید و به تأثیرات عمیق احساساتش اشاره میکند. او از خویشتنداری در عشق و همچنین تنهاییاش در این راه میگوید. معشوق به زیبایی و طراوت شناخته میشود، اما ناامیدی و غم در ارتباط با یادآوری عشق و فقدان آن نیز در شعر به چشم میخورد. شاعر در نهایت به این نکته میپردازد که در این دنیا جز غم چیزی نیست و یاد عشقهای از دست رفته، بی حوصلگی و بدبختی را برای او به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: تا کی باید این زلفهای پریشان، وقت و زندگی ما را مختل کند؟ آه و نالههای ما مانند دودی است که آتش بر این جهان میزند.
هوش مصنوعی: من به یاد عشقم، که مانند لعل زینتی است، دردم را با شوق و عشق میخورم و هیچکس از این ماجرا خبر ندارد که با او صحبت کنم.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند جواهری باارزش و جذاب، هر زمان که لبخند میزنی، به سختی میتوان به معجزات عیسی و مریم اشاره کرد، چرا که زیبایی و جذابیت تو فراتر از آنهاست.
هوش مصنوعی: عطر مشک ختن دیگر برای من خوشایند نیست، حتی اگر نسیم، آن موهای مجعد را بهم بزند.
هوش مصنوعی: وقتی تو از نسل آدم به وجود آمدهای، اشکالی ندارد اگر فرشتهای پای انسان را ببوسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در درگیر شدن با جنایت و خطا باشد، به یقین به جایگاهی بالاتر از آنچه انتظار میرود نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: از آنجا که وفایی وجود ندارد و هیچ کس در جهان به جز غم یاد خسرو را نمیکند، پس اگر کسی یک لحظه بدون غم زندگی کند، یاد او ممنوع است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند
این جهان بیوفا چون ذرهای بر هم زند
آدمی شکلست لیکن رسم آدم دور ازو
از هوای معرفت او لاف کی ز آدم زند
این جهان چون ذرهای در چشم او آید همی
[...]
ابر نوروزی چو گل را بر ورق شبنم زند
غنچه تر سازد دماغ و خنده بر عالم زند
ای رقیب این جور تا کی کآخر اندر خرمنت
دود آه شب نشینان آتش ماتم زند
گریه حسرت ز حد شد ساقیا ساغر بیار
[...]
سنگ زن امرد ز جنگ سنگ دایم دم زند
عاشقان را بیند از دور و به سنگ کم زند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.