گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به باد

خاک بر سر می کنم از دست ایشان داد داد

زلف تو سرمایه عمر دراز است، ای پسر

زانکه از سودای زلفت می رود عمرم به باد

از شب غم بر سر من صبح پیری می دمد

حبذا عهد جوانی، گوییا آن بود باد

زین صفت کز آتش دل دود بر سر می رود

روشن است این کاخرم باید چو شمع از پا فتاد

ای که برکندی دل از پیمان یاران قدیم

گاه گاهت یاد باید کرد از عهد وداد

بخت یارت شد، مبارک طالع فیروز روز

نیک بختی مقبلی کو را قبولت دست داد

خسرو از دوران گیتی محنت و غم دید و بس

دولت او بود و بخت او که از مادر نزاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش

چون دوات از گفته‌های خویشتن پر لوش باد

قطران تبریزی

آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد

شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد

شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه

شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد

هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

این مبارک پی بنای محکم گردون نهان

کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد

روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت

جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد

مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست

[...]

امیر معزی

در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد

روز عید روزه‌داران فرخ و فرخنده باد

خسرو پیروزبخت و داور یزدان‌پرست

شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد

کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه