شهسوارانی که فتح قلعه دین کردهاند
التماس همت از دلهای مسکین کردهاند
پاکبازان سر کوی خرابات فنا
در مقام سرفرازی خشت بالین کردهاند
سنگسار لعنت جاوید مر ابلیس را
از برای کوری چشمان خودبین کردهاند
آهوی چین را جگر در نافه سودا بسوخت
تا حدیث سنبل زلف تو در چین کردهاند
جلوه فرهاد بین کز غیرت آن خسروان
نام خود نقش نگین لعل شیرین کردهاند
حلقه زلف تو دارد هر شبی در گوش دل
گر چه او را حلقهای از ماه و پروین کردهاند
زاهدان تسبیح میخوانند و خسرو نام دوست
ذکر هر کس آنچنان باشد که تلقین کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده اند
زلف پرچین را چرا بر صبح پرچین کرده اند
خال هندو را خطی از نیمروز آورده اند
چین گیسو را زرخ بتخانه ی چین کرده اند
گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز
[...]
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
[...]
لاله و گل چهره از شرم تو رنگین کرده اند
یوسفی، بهر همین نام تو گرگین کرده اند
نه همین نقش ترا در چشم من جا داده اند
در همه چشمی ترا چون خواب شیرین کرده اند
باخبر باش از زبان خود، که دانایان راز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.