ای همنفسان که پیش یارید
این شکر چرا نمی گذارید؟
ما را مکشید چون غریبان
هر چند شما ازین دیارید
جان خواهم داد زیر پایش
امروز مرا به من گذارید
گر می کشدم، فدای اویم
زنهار به روی او میارید
بر دوست برید جان و عقلم
کالا همه خصم را سپارید
ای دیده و دل، اگر بگریید
شاید که شما گناهکارید
ای محنت و غم، سگ شمایم
کز دوست مرا به یادگارید
ای طایفه ای که درتان نیست
هیهات که در کدام کارید؟
گر در دل تان غمی نگنجد
بر سینه خسروش گمارید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سر تا پایش به کف بخارید
زو گرد وز دیده اشک بارید
آخر گهر وفا ببارید
آخر سر عاشقان بخارید
ما خاک شما شدیم در خاک
تخم ستم و جفا مکارید
بر مظلومان راه هجران
[...]
یا نقد مرا به دامن آرید
یا دست ز دامنم بدارید!
کای قوم که همدمان یارید
یکدم او را به من گذارید
اندر قدمش فتاد و زارید
خون از مژگان بدیده بارید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.