با یار ز من خبر بگویید
وین راز نهفته تر بگویید
ما را دل و دیده بندگی گفت
در خدمت آن پسر بگویید
ترک رخ خوب گفتنی نیست
هر چیز کزان بتر بگویید
جان می رود و مرا خبر نیست
جانان مرا خبر بگویید
چشمش من مستمند را کشت
در گوش وی این قدر بگویید
گر هیچ رخ و لبش بدیدید
نرخ گل و گلشکر بگویید
پنهان چو نماند راز خسرو
در کوچه و بام و در بگویید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از کسی میخواهد که پیغام او را به محبوبش برساند و رازهای دل را بازگو کند. او احساس میکند که دل و چشمش در بندگی محبوب است و دوست دارد که در مورد زیباییهای او صحبت شود. شاعر به شدت درگیر عشق است و از حال خود خبر ندارد. او میگوید که نگاهی از محبوبش جانش را گرفته و او در آرزوی دیدن زیباییهای محبوبش است. در نهایت، او میخواهد که رازهای عشقش کم کم فاش شود و در خیابانها و کوچهها درباره محبوبش صحبت شود.
هوش مصنوعی: از شما خواهش میکنم که دربارهام با محبوبم سخن بگویید و این راز پنهان را به شکل عمیقتری بیان کنید.
هوش مصنوعی: دل و چشم ما میگویند که باید در خدمت آن جوان باشیم.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهی معشوق آنقدر شگفتانگیز است که سخن گفتن دربارهاش دشوار است و هر چیزی که دربارهاش گفته شود، کمتر از واقعیت خواهد بود.
هوش مصنوعی: روح من در حال رها شدن است و من از این موضوع بیخبرا. ای محبوب، لطفاً خبری از خود به من بدهید.
هوش مصنوعی: چشمی که به من نگاهی انداخت، باعث شد جانم را بگیرد، در گوش او اینقدر بگویید.
هوش مصنوعی: اگر کسی چهره و لب او را ببیند، باید قیمت گل و شیرینی را بیان کند.
هوش مصنوعی: هنگامی که راز شاه در کوچه و خیابان و درب پنهان نماند، آن را بیان کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.