گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

وفا در نیکوان چندان نباشد

ترا خود هیچ بویی زان نباشد

مرا گویید منگر در جوانان

که خوبی جز بلای جان نباشد

نظر در روی تو خود کرده ام من

بلی، خود کرده را درمان نباشد

دلم بر بت پرستی خو گرفته ست

مسلمان بودنم امکان نباشد

مرا بهر تو کافر می کند خلق

خود اهل عشق را ایمان نباشد

مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم

که یوسف را سر زندان نباشد

ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق

چه نیکو باشد، ار هجران نباشد

 
 
 
عطار

چو سیر گوی بی چوگان نباشد

گناه از گوی سرگردان نباشد

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

توان نان خورد اگر دندان نباشد

مصیبت آن بود که نان نباشد

امیرخسرو دهلوی

دل ما را شکیب از جان نباشد

ور از جان باشد، از جانان نباشد

مرا دشوار ازو باشد صبوری

ز جانان دل صبور آسان نباشد

نباشد ناله عیب از دردمندی

[...]

ابن یمین

چه خوش بزمی که جز جانان نباشد

درین محرم بغیر از جان نباشد

سلمان ساوجی

دو درج لعل کان در کان نباشد

دو عقد دُر که در عمان نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه