چو ماه روزه از اوج سما شد
ز نور روزه دوران بی ضیا شد
بر ابروی هلال عید بنگر
هلال ابروم از من جدا شد
ازان آبی که بگذشت از سر خم
پیاله با صراحی آشنا شد
مرا کاب دو چشم از سرگذشته ست
عجب بنگر که گل باد صبا شد
گلش را سبزه نارسته گیا رست
چنان مردم مگر مردم گیا شد
ازان محراب ابرو یاد کردم
نمازی چند نیز از من قضا شد
مگر مجنون شناسد، حال من چیست؟
که در هجران لیلی مبتلا شد
همه گل می دمد از دیده در چشم
خیال روی او ما را بلا شد
در آب دیده سرگردان چه مانده ست؟
مگر سنگین دل من آشنا شد
دو چشم خسرو از باریدن در
کف شاهنشه باران عطا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای طبیعت و احساسات درونی خود میپردازد. او به شباهت میان ماه و روزه اشاره کرده و از جدایی خود از معشوق سخن میگوید. با تمثیلهایی همچون هلال عید و داستان مجنون و لیلی، شاعر از عشق و هجران و غم خود مینالد. همچنین، او به زیبایی گلها و تأثیر آنها بر روح و دل خود میپردازد و در نهایت، به باران و تأثیرش بر دل میرسد. شعر به طور کلی دارای احساساتی عمیق و توصیفاتی زیباست که حال درونی شاعر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی ماه از بلندای آسمان بیرون آمد، نور روز به طور کامل محو شد و شب بینور گشت.
هوش مصنوعی: به کمان ابروی جدید عید نگاه کن، ابروی زیبای من از من دور شده است.
هوش مصنوعی: آبی که از لبهی خم پیاله گذشته، حالا با صراحی آشنا شده است.
هوش مصنوعی: من از نگاه دو چشم عاشق شدهام، جالب اینجاست که بوی گل در نسیم صبحگاهی پیچیده است.
هوش مصنوعی: گل او در میان سبزهها نروییده و پژمرده شده، گویی که انسانها هم به مانند گیاهان به زودی زوال و نابودی را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر ابروهای زیبا و جذابش به یاد او بودم، اما در این فکر و خیال، چند نماز از من قضا شد.
هوش مصنوعی: آیا مجنون حال و روز مرا درک میکند؟ او هم که به خاطر جدایی لیلی دچار مشکل شده است.
هوش مصنوعی: تمامی گلها از چشمان ما به خاطر تصویر او شکوفا میشوند و این عشق و آرزو برای ما عذاب و درد سر شده است.
هوش مصنوعی: در آب چشمم چه چیزی باقی مانده است؟ آیا دل سنگین من با چیزی آشنا شده است؟
هوش مصنوعی: دو چشم خسرو به خاطر باران عطا شدهای که بر سر شاهنشاه نازل شده، در حال باریدن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تا آن خداوند آشنا شد
دلم روشنتر از روشن هوا شد
چو شیرین از بَرِ خسرو جدا شد
ز نزدیکی به دوری مبتلا شد
کسی کو با تو اینجا آشنا شد
در آخر بی شکی مرد خدا شد
به هر درد و غمی دل مبتلا شد
چرا یکباره یار از ما جدا شد؟
برید از دوستان خود به یکبار
دریغا، حاجت دشمن روا شد
بگفتم عاشقان را ناسزایی
[...]
مرا جورت بسی دل میخراشد
مبادا دشمنی بد گفته باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.