دلم زینسان که زار و مبتلا شد
ازان نامهربان بیوفا شد
مباد از آه کس آن روی را خوی
اگر چه جان مسکینان فنا شد
بیا بر دوستان، ای جان، رها کن
هر آن تیرت که بر دشمن قضا شد
مرادت، گر هلاک چون منی بود
بحمدالله که آن حاجت روا شد
مرا وقتی خوشی بوده ست در دل
مسلمانان ندانم تا کجا شد؟
دم سر دم خزان را سکه نو زد
چمن بی برگ و بلبل بی نوا شد
چرا می نالد این مرغ چمن زار؟
مگر او نیز از یاران جدا شد؟
مکن بر خسرو دلخسته جوری
اگر او لطف ناکرده رها شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حال و روز خود میگوید که به شدت دلتنگ و غمگین است و از بیوفایی معشوق رنج میبرد. او از اینکه نکند آه کسی موجب درد دیگری شود، نگران است. در عین حال، او به دوستانش دعوت میکند تا از کینه و انتقام بپرهیزند و اگر درخواستش هلاکت او باشد، خدا را شکر میکند که آن حاجت برآورده شده است. شاعر به یاد خاطرات خوشی که در گذشته داشته اشاره میکند و از وضعیت کنونی که چمن بیبرگ و بلبل خاموش است، ابراز ناراحتی میکند. او همچنین از ناله مرغ چمنزار میپرسد و به دوستانش توصیه میکند که با او بد رفتاری نکنند، حتی اگر او در گذشته به آنها لطف نکرده باشد.
هوش مصنوعی: دل من به این حال و روز افتاده که از بیوفایی آن نامهربان رنج میکشد و گریهکنان و بیمار است.
هوش مصنوعی: مبادا به خاطر دعا یا نالهی کسی، بر رویت تغییری نمایی، هرچند که جان مسکینان از بین رفته است.
هوش مصنوعی: بیا و بر دوستانت محبت و مهر ورز، و هر دشمنی را که در چنگال قضا قرار دارد، فراموش کن.
هوش مصنوعی: اگر مقصود تو این است که مانند من نابود شوی، خوشبختانه آن خواسته برآورده شد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم خوشیهایم در دل مسلمانان تا کجا رسیده است.
هوش مصنوعی: در آستانه پاییز، چمن با رنگ و بویی تازه به استقبال فصل میآید، اما در عین حال، برگها میریزند و بلبلها هم دیگر نمیتوانند آواز بخوانند.
هوش مصنوعی: چرا این پرنده در چمنزار ناله میکند؟ شاید او هم از دوستانش جدا شده است.
هوش مصنوعی: باید با دل کسی که دلسوخته و غمگین است به نرمی رفتار کنی، حتی اگر او در حق تو محبت نکرده و به حال خود رها شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تا آن خداوند آشنا شد
دلم روشنتر از روشن هوا شد
چو شیرین از بَرِ خسرو جدا شد
ز نزدیکی به دوری مبتلا شد
کسی کو با تو اینجا آشنا شد
در آخر بی شکی مرد خدا شد
به هر درد و غمی دل مبتلا شد
چرا یکباره یار از ما جدا شد؟
برید از دوستان خود به یکبار
دریغا، حاجت دشمن روا شد
بگفتم عاشقان را ناسزایی
[...]
مرا جورت بسی دل میخراشد
مبادا دشمنی بد گفته باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.