حسن تو کاندیشه به کارش گم است
کی به حد معرفت مردم است
پرده برافگن که گه والضحی است
زانکه رهی در تو و در خود گم است
بارگی آهسته تر، ای هوشیار
زانکه صف مور به زیر سم است
این تن چوبین که به صد پاره باد
پختن سودای ترا هیزم است
خواب به افسون مگر آریم، زآنک
خوابگه غمزه پر گزدم است
بخت بدم به نشود ز آب چشم
زانکه سعادت نه در این انجم است
من به صفا کی رسم از درد خم
فتنه ساقیم چو دم در دم است
ای که نهی مرغ حرم نام من
حسرت من بر مگسان خم است
خسرو از عشق زید نه به طبع
عنصر عشاق مگر پنجم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یکدم است
مایهٔ هر دزد، که در عالم است
گر چه فزون ست، به قیمت کم است ؟
لفظ اللّه اسم اسم اعظم است
صورت این اسم اعظم آدم است
هر چه دگر در همه عالم است
آن همه از بهر بنی آدم است
انجمن جمع همه عالم است
رونق آن انجمن از آدم است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.