شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است
هوای باده ساقی و نفحه چنگ است
بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین
که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است
اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو
از آنکه در سر او صد هزار نیرنگ است
شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه
ازان کلاه کژ و تکمه شکر رنگ است
مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین
که آخر این دل مسکین دل است، نه سنگ است
ز دست خسرو مسکین پیاله ای بستان
که او غلام شهنشاه هفت اورنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و لذتهای زندگی است. شاعر به توصیف باغ گل و هوای خوش میپردازد و از معشوقهاش میخواهد که لحظهای را کنار هم بگذرانند، زیرا عقلش در عشق او به تنگی میافتد. او به نیرنگها و فتنههای عشق اشاره میکند و از معشوق میخواهد که بر او سخت نگیرد، چون دلش نرم و آسیبپذیر است. در نهایت، از خسرو (شاه) درخواست میکند که پیالهای را به او بدهد، چرا که او خود را غلام شهنشاه میداند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به طبیعت و لذتهای زندگی اشاره دارد. شکوفههای درختان در باغ به خوبی نمایان شده و باغ پر از رنگ و زیبایی گلهاست. هوای خوشی از باده و نوازش چنگ به مشام میرسد و فضایی دلپذیر و سرشار از شادی و هنر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بیایید و دکمههای لباس مرا باز کنید و کمی نشسته و استراحت کنید، چون فکر و عقل من در حال حاضر محدود و تنگ احساس میشود، مانند قبا و لباسی که به تن دارم.
هوش مصنوعی: اگر کسی با نگاهی مملو از جفا به تو آسیب میزند، نباید به آن توجه کنی، زیرا در دل او بسیاری از نیرنگها و مکرها نهفته است.
هوش مصنوعی: زیبایی ظاهر تو مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده و تمامی این جذابیت و فریبندگی به خاطر آن کلاه کج و دکمه رنگین توست.
هوش مصنوعی: ای سنگدل، بر من بیچاره ظلم نکن که این دل نازک و آسیبپذیر است، نه که سخت و بیاحساس.
هوش مصنوعی: از خسرو مظلوم بخواه که پیالهای به تو بدهد، زیرا او servant شاهی است که بر هفت رنگ سلطنت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
[...]
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
[...]
کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است
چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
[...]
مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است
ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است
دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم
که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است
مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.