ز بس که گوش جهانی پر از فغان من است
به شهر بر سر هر کوی داستان من است
ز بیدلی، اگرم جان رود، عجب نبود
چو دل نمی دهدم آنکه دلستان من است
دعای عمر کنندم، ولی قبول مباد
مرا چو زنده نمی خواهد آنکه جان من است
ز زخم چابک هجران دمی رسم به عدم
اگر نه پنجه امید در عنان من است
چو شمع سوختم، ار نام گفتمش همه شب
مرا زبانه آتش همین زبان من است
میان جان و تنم دوری افتد و ترسم
ز دوریی که میان تو و میان من است
تو در میان من از جان خسته تنگ میا
که یک دو روز درین خانه میهمان من است
مبین گدایی من بر درت که در همت
توانگرم که غمت گنج شایگان من است
درون من همه شب چون چراغ می سوزد
مگر فتیله آن مغز استخوان من است
تو زان من نشوی، گر چه بخت آنم نیست
همین بس ست که گویی که خسرو آن من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با بیان احساسات عمیق خود از درد و هجران صحبت میکند. او میگوید که صدای شکایت و غم در جهان پیچیده و در هر کوی و برزنی داستان او را میتوان شنید. او به یار خویش اشاره میکند و میگوید اگرچه ممکن است جانش برود، اما دلش را به کسی نمیدهد که مطلوبش است. شاعر به دعاهایی که میکند اشاره دارد اما با ناامیدی میگوید که کسی که جانش را میخواهد، او را نخواهد.
شاعر از زخمهای هجران میگوید و میداند که امیدش در دلش، آن را کنترل میکند. او مانند شمعی سوخته است که نام محبوبش را به زبان میآورد و میترسد که فاصله بین جان و تنش بیشتر شود. شاعر از دوری یار و درد آن سخن میگوید و از مهمان بودن او در زندگیاش یاد میکند.
او از گداییاش در درگاه محبوب نیز میگوید و میافزاید که غم او برایش گنجی گرانبهاست. درونش همیشه چون چراغی میسوزد و از عشق و فراق رنج میبرد. حتی اگر بخت با او یاری نکند، برایش کافی است که بگوید محبوبش، مانند خسرو، برای اوست.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه فریاد و نالهام در گوش همه جهان پیچیده، در هر گوشه و خیابان شهر، سخن از داستان من به میان آمده است.
هوش مصنوعی: از روی بیتابی و دلتنگی، اگر جانم هم برود، شگفتی ندارد؛ چرا که من دلم را به کسی که محبوب من است نمیدهم.
هوش مصنوعی: من دعا میکنم که عمرم طولانی شود، اما امیدوارم که کسی دعاهای مرا نشنود، چرا که کسی که زندگیام را میخواهد، به خاطر این که جانم به او وابسته است، هرگز نمیتواند مرا زنده نگاه دارد.
هوش مصنوعی: از درد ناشی از جدایی، لحظهای به عدم و نیستی میروم، اما اگر امیدم در دستم نبود، چنین نمیکردم.
هوش مصنوعی: وقتی که مانند شمع در حال سوختن هستم و نام او را بر زبان میآورم، در واقع تمام شب فقط شعله آتش من است که به زبان من جاری میشود.
هوش مصنوعی: بین روح و جسم من فاصلهای ایجاد شده و از جدایی که بین تو و من وجود دارد، میترسم.
هوش مصنوعی: تو در دل من جایگاه خاصی داری، پس از اینکه دلت گرفته و خسته است، نزد من نیا. زیرا تو تنها یک یا دو روز مهمان من هستی.
هوش مصنوعی: من در دَرَت گدایی نمیکنم؛ زیرا در تلاش و همت خود توانگر هستم و غم تو برایم همچون گنج باارزشی است.
هوش مصنوعی: درون وجود من به طور مداوم روشن است، مانند چراغی که در شب میسوزد، اما به نظر میرسد که این نور از عمق وجود من نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو به من بازنگردی، حتی اگر بختی برای ما وجود نداشته باشد، همین کافی است که تو به من بگویی که خسرو برای من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گره گشای سخن خامه توان من است
خزانه دار روان خاطر روان من است
کشید زین من این دیزه هلال رکاب
از آنک شهپر روح القدس عنان من است
کنار و آستی کان چو بحر پر درشد
[...]
نتیجه ای که زافکار نیم جان من است
وبال چشم و دماغ و تن و توان من است
به روزنامه ی سودای من چنین منگر
مداد او همه از مغز استخوان من است
روانیِ سخن از سرعت تفکّر نیست
[...]
ز دل زبانه آتش که در دهان من است
به شرح داغ دل آتشین زبان من است
به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم
به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است
کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ
[...]
خیال مغبچگان تا درون جان من است
بکوی دیر مغان ناله و فغان من است
کمند زلف بتی این که ساختم زنار
درون دیر بهر بزم داستان من است
به بین بصافی ساغر درو به حمرت می
[...]
ز دست ناله سگ او بقصد جان من است
یقین که ناله من دشمن نهان من است
معاشران همه رادست بر دهان من است
زبسکه گوش جهانی پر از فغان من است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.