ز آنگهی که دل من به سوی یار من است
زهی دراز که شبهای انتظار من است
ز من نماند نشان و دلم به زلف تو ماند
به گوش داری، جانا، که یادگار من است
مگر تو خود کنی این لطف، ورنه می دانم
که آن جمال نه در خورد روزگار من است
مرا به مستی معذور دار، ای هشیار
که این زمام نه در دست اختیار من است
چو لاله غرق به خونم، چو گل گریبان چاک
زهی شکفته که امسال نوبهار من است
هزار بار همی گفتم، ای دل بدخوی
که عشق بازی با نیکوان نه کار من است
نشان خاک ستم کشته ایست در ره عشق
هر آن غبار که بر دامن نگار من است
به تیغ در حق خسرو حق جفا بگذار
خدای خیر دهادش که حق گزار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و درد انتظار شاعر است. او به یاد یار خود مشغول است و شبهای زیادی را در انتظار او سپری کرده است. شاعر از حزین بودن خود میگوید و معتقد است که عشق و زیبایی محبوبش فراتر از تحمل اوست. او به حالتی مست و سرشار از احساس اشاره میکند و درخواست میکند که او را به خاطر این حالش سرزنش نکنند. همچنین، او به زخمهای ناشی از عشق اشاره دارد و در نهایت از خداوند خیر و رحمت برای محبوبش میطلبد. به طور کلی، شعر احساسی و پر از درد و شوق به عشق است.
هوش مصنوعی: از زمانی که دل من به عشق یارم وابسته شده، شبهای طولانی انتظار من آغاز شده است.
هوش مصنوعی: از من چیزی باقی نمانده و دل من به زلف تو گره خورده است. آیا میدانی، ای دوستم، که این نشانهای از من است؟
هوش مصنوعی: تنها اگر خودت لطف کنی، میتوانم امیدوار باشم، وگرنه خوب میدانم که زیبایی تو در دسترس من نیست و برای من غیرقابل دسترس است.
هوش مصنوعی: مرا به خاطر حالتی که در آن هستم ببخش، ای آگاه، زیرا این کنترل و اختیار در دست من نیست.
هوش مصنوعی: من مانند لالهای هستم که در خون غرق شده، مانند گلی که دامنش پاره است. چه زیباست که امسال بهار من اینگونه آغاز شده است.
هوش مصنوعی: هر بار که میگفتم، ای دل ناملایم، عشقورزی با افراد نیکو برای من مناسب نیست.
هوش مصنوعی: علامت و نشانی از درد و رنجی است که در مسیر عشق بر دامن محبوب من نشسته است، هر گرد و غباری که روی آن نشسته، نشاندهندهی ستمهایی است که به من رفته است.
هوش مصنوعی: با شمشیر بر حق خسرو ظلم و ستم نکن، و از خدا بخواه که خیر و خوبی را نصیب او کند؛ چرا که من به او خدمت کردهام و حق او را ادا کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
[...]
اگر عنایت غم نیستی که یار من است
که را غم من و اندوه بیشمار من است
غم تو یک نفس از من نمی شود غایب
هم اوست در همه عالم که یارغار من است
مرا نه یار و نه اغیار جز تو یاری نیست
[...]
هزار رنگ گل داغ در کنار من است
جنون کجاست که جوش سیه بهار من است؟
ز خاک سوختهٔ خویش، دامن افشانی
کمینه سرکشی سرو پایدار من است
ز رشحهٔ قلمم زنده می شود دل و جان
[...]
شکسته زلف یکی ترک مست یار منست
که آرمیده چو جان سخت در کنار من است
بهر چه امر کند من باختیار ویم
بهر چه حکم کنم او باختیار من است
شبی که دیرتر آیم بخانه از بازار
[...]
مگر چسان نکنم گریه گریه کار من است
کسیکه باعث اینکار گشته یار من است
متاع گریه ببازار عشق رایج و اشک
برای آبرو و قدر و اعتبار من است
شده است کور ز دست دل جنایتکار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.