من کیستم که این غم تو با چو من کسی ست
طوفان آتشی چه به دنباله خسی ست
خود را ببین در آینه و انصاف ما بده
کز چون تویی جدا شدن اندازه کسی ست
گر زانکه باد هجر مرا برد همچو خس
زینسان به خاک کوی تو خاشاک و خس بسی است
ای باد، چون رسد همه را زو زکوة حسن
یادش دهی که از همه وامانده واپسی ست
آنجا که دوست جلوه طاووس می کند
هر پشه پیش دیده عشاق کرکسی ست
چون گویمش به روی که از نسبت است دور
خط عذار او چو گلیمی بر اطلسی ست
بی سرو خود چه جای گلستانست، خسروا
باغ و بهار بی رخ معشوق مجسی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عواطف و غمهای عمیق خود اشاره میکند و احساس میکند که جدایی از معشوقش، او را به شدت آزار میدهد. او با استفاده از تشبیهات زیبا، از عدم توانایی در جدایی و تأثیر آن بر خود و دیگران صحبت میکند. شاعر بر این باور است که حتی در کوچکترین جزییات، جدایی از معشوق، زندگی را بیمعنا میکند و بدون وجود معشوق، زیباییها و لذتهای زندگی بیارزش به نظر میرسند. او به شدت به عشق و ارتباط با معشوق وابسته است و این موضوع را به وضوح در اشعارش بیان میکند.
هوش مصنوعی: من کی هستم که غم تو را تحمل کنم؟ مثل من هیچکس نیست که در این طوفان پر از آتش، غم تو را احساس کند.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و بیطرفانه قضاوت کن، چون جدا شدن از انسانهایی مثل تو به اندازه بزرگی و ویژگیهای تو بستگی دارد.
هوش مصنوعی: اگر که باد جدایی من را مانند علفهای هرز به دور ببرد، در این صورت در خاک کوی تو، علفهای هرز و چیزهای بیارزش زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای باد، وقتی به همه میرسی، آنها را از زیبایی یادآوری کن؛ چون همه انسانها به نوعی از زیباییها و خوبیها دور ماندهاند و نیاز به بازگشت به آنها دارند.
هوش مصنوعی: در جایی که دوست خود را به زیبایی طاووس نمایش میدهد، برای عاشقان هر پشهای به نظر کرکس میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی به چهرهاش نگاه میکنم و میگویم که این ارتباطی ندارد، خط و خال صورتش مانند یک گلیم زیبا و خوشرنگ بر روی پارچه نازک است.
هوش مصنوعی: بدون وجود محبوب، گلستان و بهار چه ارزشی دارند؟ باغ و زیباییهای طبیعی در غیاب چهره محبوب، بیمعنی و بیروح به نظر میرسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
[...]
می کوش در سخا که بهشتی صفت سخیست
بدخو مشو که خوی بد از طبع دوزخی است
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای
گفتا چنار عمر من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
[...]
گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر
که برق در بستم و گاه ابر می گریست
اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند
و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست
این را حیات کوته و آنرا امل دراز
[...]
از دل به دل برادر گویند روزنیست
روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست
زان روزنه نظر کن در خانه جلیس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.