اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت
همه روز گرد کویت همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت
پس از این به دیده خواهم به طواف کویت آمد
که بسود تا به زانو قدمم به جستجویت
به وفا که درپذیرم که من از پی وفایت
دل خون گرفته کردم خورش سگان کویت
خرد و ضمیر و هوشم، دل و دیده نیز هم شد
ز همه خیال خالی به جز از خیال رویت
من اگر نمیتوانم حق خدمت زیادت
کم از این که جان شیرین بدهم در آرزویت
ز نسیم جانفزایت دل مرده زنده گردد
ز کدام باغی ای گل که چنین خوش است بویت
به تن چو تار مویم نهی ار دو صد جهان غم
ندهم به هیچ حالی دو جهان به تار مویت
پس از این چه جای آنت که ز حال خود بگویم
که فسانه گشت خسرو به جهان ز جستجویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دلباختگی خود میپردازد و از عمیقترین آرزوها و احساساتش نسبت به معشوق سخن میگوید. او میگوید که هیچ اثری از خودش باقی نمانده و نمیتواند به خوبی چهره محبوبش را ببیند. شاعر به طور مداوم در جستجوی معشوق است و فقط آرزوی دیدن او را دارد. او میخواهد با وفاداریاش عشق و ارادت خود را نشان دهد و حتی برای دیدن او آماده است که جانش را بدهد. بوی خوش معشوق او را زنده میکند و او به شدت به یاد او است. در نهایت، او از عشقش سخن میگوید و به محبوبش وفادار میماند، حتی اگر با غم و رنج همراه باشد.
هوش مصنوعی: آثاری از من در آرزوی تو باقی نمانده است. چه کار کنم که نمیتوانم به تماشای چهره زیبایت بپردازم؟
هوش مصنوعی: من هر روز دور خانهات میچرخم و هر شب بر درگاهت میایستم. هدفی جز این ندارم که به چهرهات نگاه کنم.
هوش مصنوعی: از این به بعد با عشق و ارادت به دیدن تو میآیم، چرا که آمادهام تا برای جستجوی تو حتی به سجده درآیم.
هوش مصنوعی: من برای وفا و پایداری تو، دل خود را پر از درد و رنج کردهام و این درد همچون غذایی برای سگهای کوی تو به حساب میآید.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به اشاره به حالت روحی خود میپردازد. او میگوید که همهی اندیشهها و احساساتش تحت تأثیر محبت معشوق قرار گرفته و دیگر هیچ خیالی جز زیبایی معشوق در ذهنش نیست. به بیان دیگر، تمام وجود او در اشتیاق و یاد محبوب غوطهور است و به همین خاطر، دل و چشمش از هر فکر دیگری خالی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانم به تو خدمت زیادی کنم، از این بیشتر نمیتوانم که جان شیرینم را در آرزوی تو فدای کنم.
هوش مصنوعی: از نسیم روحافزایت دل مرده زنده میشود. از کدام باغی ای گل که بویت اینقدر خوشبو است؟
هوش مصنوعی: من اگر با تار موی تو در بدنم همدست شوم، حتی اگر تمام دنیا غم و اندوه به من بدهند، هیچ اهمیتی به آنها نخواهم داد؛ چون دو جهان را به خاطر تار موی تو میدهم.
هوش مصنوعی: پس از این دیگر جایی برای تو نیست که بخواهم درباره حال و روز خودم صحبت کنم، زیرا داستان عشق و جستجوی تو به پایان رسیده و به افسانهای تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه چنان گرفت خانه به دل من آرزویت
که دگر به خانه رفتن کنم آرزو ز کویت
به هوای رنگ و بویت چه روم به طوف بستان
نه شکوفه راست رنگت نه بنفشه راست بویت
نه خوش آید از نکورو که بود به جور بدخو
[...]
علی ای که هست دلها همگی در آرزویت
بدو مطلبست اینک نظر صغیر سویت
یکی اینکه خوانی او را ز ره کرم بکویت
دگر اینکه بر در حق طلبد ز آبرویت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.