منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت
چه شود، اگر بپرسی نفسی که چیست حالت؟
خط جمله خوبرویان که برای ملک دلها
ز قضاست حجت تو، رقمی ست از جمالت
قد تو نشسته در دل همه خون ناب خورده
به چنین خورش نگه کن که چه بر دهد جمالت
سر من به گاه جولان ز درت مباد یک سو
که خوش آن بلند بختان که شدند پایمالت
به کدام نقد دهرت بتوان خرید حالی
که به نرخ نیم کنجد دو جهان خرید خالت
کنی ارچه ذره ذره تن من، روا ندارم
چو تو آفتاب وش را که بود گهی زوالت
بکشم ز چشم دیده ز برای آنکه جان را
چه کند چنین کلوخی به گذر گه خیالت
ز فراق سوخت خسرو، نکند ز بخت خواهش
که غرض بود نه یاری که زنم دم از وصالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.