کشته تیغ جفایت دل درویش من است
خسته تیر بلایت جگر ریش من است
نیک خواهی که کند منع ز عشق تو مرا
منکری دان به حقیقت که بداندیش من است
هر گروهی بگزیدند به عالم دینی
عاشقی دین من و بی خبری کیش من است
صبر دارم کم و شوق رخ او از حد بیش
غیر ازین نیست دگر هر چه کم و بیش من است
گفتم، از نوش لبت کام که یابد، گفتا
آنکه مجروح تر از غمزه چون نیش من است
گر دل از ما ببرید و به تو پیوست، چه باک
آشنا با تو و بیگانه ز من، خویش من است
جان ازین بادیه خسرو، نتوان برد به جهد
آه ازین وادی خونخوار که در پیش من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است
مهربانیش ز بهر جگر ریش من است
غیرتم با تو چنان است که با خویش بدم
هرکه بیگانه زهمر تو بود خویش من است
ازتو هر کو بشفاعت طلبد خون مرا
[...]
عافیت سینهخراش جگر ریش من است
نیکخواهم بود آنکس که بداندیش من است
نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم
مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است
نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.