گنجور

 
اهلی شیرازی

سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است

مهربانیش ز بهر جگر ریش من است

غیرتم با تو چنان است که با خویش بدم

هرکه بیگانه زهمر تو بود خویش من است

ازتو هر کو بشفاعت طلبد خون مرا

نیکخواه دل من نیست بداندیش من است

تشنه لعل توام زهر من است آب حیات

هرچه پیش دگران نوش بود نیش من است

مدعی خانه خرابست ازین رشک که دوست

گنج حسن است و خرابش دل درویش من است

اهلی، از سجده آن بت نبود عیب مرا

بت پرستم من و این برهمنی کیش من است