گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست

نور چشم عاشقان خسته خاک پای تست

من نه تنها گشته ام شیدای دردت جان من

هر که را جان و دل و دینی بود شیدای تست

نیر اعظم که لاف از قرب عیسی می زند

ذره ای از پرتو رخسار مه سیمای تست

در درون مسجد و دیر و خرابات و کنشت

هر کجا، رفتم، همه شور تو و غوغای تست

جانم از غیرت ز دست جاهلان سوزید، از انک

سر و را گویند مانند قد رعنای تست

تا به ملک دلبری سلطان شدی ای شاه حسن

هر کجا سلطانی و شاهی بود لالای تست

وعده دیدار خود کردی به فردا، زان سبب

جان خسرو منتظر بر وعده فردای تست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

بنده سروم بآزادی که چون بالای تست

عاشقم بر گل که همچون روی شهر آرای تست

گر ندارد هندوی زلفت چو من سودای تو

پس چرا همچون منش پیوسته سر بر پای تست

کس نمیبینم که بر بالای چون سروت رسد

[...]

شاطرعباس صبوحی

توتیای دیدهٔ عشّاق خاک پای تست

عارفان را نقل مجلس نقل شکر خای تست

ما بتو محتاج و متضر، تو از ما بی‌نیاز

مشکل ما احتیاج ما و استغنای تست

هر چه زان بالاتر استاد ازل خلقت نکرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه