مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلمانی
ازین دیوانه بدمستی و بدخویی و نادانی
به طره آشنا بندی، به خنده پارسا بینی
به غمزه ناخدا ترسی، به کشتن نامسلمانی
به ابرو فتنه انگیزی، به نرگس عالم آشوبی
به بالا آفت آبادی، به کاکل کافرستانی
مکن چندین گله، ای دل، مگو بد خوبرویان را
کزان کافر دلانت حاضرست اینجا مسلمانی
مرا افسوس می آید که تیرت می خورد دشمن
من آخر دوستم، جانا، دلم خوش کن به پیکانی
دعای بد نخواهم کرد، لیکن این قدر گویم
که یارب، مبتلا گردی چو من روزی به هجرانی
مرا کشت این صبا هر دم که یادم می دهد امشب
که وقتی میهمانی داشتم اندر گلستانی
من از بیدار بودن وه که دیوانه شدم، باری
خدایا، این شب هجران ندارد هیچ پایانی
طبیبا، بهر جان ناتوانم غم مخور چندین
رها کن جان دهم، زیرا نمی ارزم به درمانی
کنون یاد شراب و شاهد و مستی و قلاشی
گذشته ست آن که خسرو را سری بودی و سامانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و رنج عمیق شاعر از نابسامانیهای زندگی و عشق است. او خود را در دست نامسلمانان گرفتار میبیند و به بد رفتاری و نادانی آنها اشاره میکند. شاعر از زیباییهای آشنا و عشق میگوید، اما در عین حال از ترس و پریشانی ناشی از عشق و هجران رنج میبرد. او به وضعیت خود و فقدان شادی در زندگی lament میکند و آرزو میکند که روزی خود نیز دچار درد جدایی شود. در نهایت، یادآور حسرتهایی از گذشته است که از لذتهای زندگی و عشق دور شده و به حالت فعلی خود افسوس میخورد.
هوش مصنوعی: مسلمانان، من به دست کسی که مسلمان نیست اسیر شدهام و این فرد از دیوانگی، شرابخواری، بدرفتاری و خرفتی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: به موهای زیبایی که آشنا هستی نگاه کن، در زیر لبخندی صادقانه میتوانی غمزهای از دل سرد و ترسناک ببینی، مانند ناوبری که این احساس را نسبت به کشتن نامسلمانها دارد.
هوش مصنوعی: تو با ابروهایت فتنه و ناآرامی به وجود میآوری، چشمانت به مانند نرگسها حرکتی همگانی و بینظمی ایجاد میکند. حضور تو در اینجا مانند آفتی است که آبادی را دچار آسیب میکند و موهایت معرفتی است که به سرزمینهای کافرانه میماند.
هوش مصنوعی: ای دل، به فکر نالیدن و شکایت نیستی و نباید از خوبرویان بد بگویی، زیرا در دل تو که کافر است، همینجا نشانههای ایمان وجود دارد.
هوش مصنوعی: متأسفم که تیر دشمن به تو میخورد، در حالی که تو دوست منی. ای جانم، دلم را با نشانهای از محبت شاد کن.
هوش مصنوعی: من دعا نمیکنم تا به کسی آسیبی برسد، اما فقط میگویم که کاش روزی تو هم به فقدان و جدایی من دچار شوی.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد شب مهمانیام در باغ میافتم، این نسیم مرا به شدت غمگین میکند و احساس مرگ به من میدهد.
هوش مصنوعی: من از بیخوابی و بیداری به جنون نزدیک شدم. ای خدا، این شب جدایی هیچگاه به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: ای پزشک، برای جان ضعیف من نگران نباش. دیگر از درمان دست بکش، چون جان من به این درمان ارزش ندارد و من آمادهام تا جانم را فدای این درد کنم.
هوش مصنوعی: اکنون یاد نوشیدنی، معشوق و حال مستی و شلوغی گذشته است. آن کسی که دارای شور و حال بود، اکنون دیگر خبری از او نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.