گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر کسی را هوای سیم و زری

من مسکین و داغ سیمبری

هست در خون ز گریه مردم چشم

چون کریمی به دست بدگهری

شبم ار تا قیامت است، چه باک

گر ز روی توام دمد سحری

توبه یک غمزه بشکنی، گر من

کشم از عقل و جان و دل حشری

هر که جانیش هست و جانان نیست

او ندارد ز زندگی اثری

آهنی می شود ربوده سنگ

نه کم است از جماد جانوری

بهر من گر جهان شود پر غم

گر ز یار است، باد بیشتری

پند گویا، ترا چه درد کنند؟

زخم پیکان به سینه دگری

خورش صوفیان جگر باشد

نقل می خوارگان بود گزری

همه کس ذوق خرمی گیرد

ذوق غم گیر، خسروا، قدری

 
 
 
رودکی

این جهان را نگر به چشم خرد

نی بدان چشم کاندر او نگری

همچو دریاست وز نکوکاری

کشتیی ساز، تا بدان گذری

لبیبی

ای بزفتی علم بگرد جهان

بر نگردم بتو مگر بمری

گرچه سختی چو نخلکه مغزت

جمله بیرون کنم بچاره گری

مسعود سعد سلمان

نه چو تو در زمانه ناموری

نه چو نام تو در جهان سمری

عزم تو کف حزم را تیغی است

حزم تو روی عزم را سپری

نه چو کین تو ظلم را زهری

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

معجز معجزی پدید آمد

چون فرورید قوم او پسری

بی‌نهادی پلید و پر هوسی

بی‌زمانی دراز و بی‌خبری

هم ازو بود و از کفایت او

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۴۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

شاد باش ای مؤید سکنه

ای جوانمرد مهتر هنری

نشود از تو صنعتی پیدا

تا که بر مغز کرمه ای نخوری

تا جوازه بدو تنه بکشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه