گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تو می روی و به نظاره تو چشم جهانی

بگو که آگهی از عاشقان دلشدگانی

بگشت حال به بالای ابروی تو کسان را

که زیر دست فتادش چنان کمند و کمانی

در ابروی تو نه یک دل هزار بیش فرو شد

به من ز داغ دل آنگه که دارد از تو نشانی

برهمنان که پرستند آفتاب فلک را

مگر که هندوی ما را ندیده اند زمانی

غلام پنجه مرغول هندوانه اویم

که هست هر خم مویی از او شکنجه جانی

بریخت آب رخ بیدلان به خاک در او

چه کم شود که اگر تر کند به لطف زبانی

گران کمانی آن هندوی کمانکش چابک

به هیچ پنجه ترکی رها نکرد عنانی

بخار هجران، خسرو، صبور باش که هرگز

رطب نیایی ازین بستگی ز پسته دهانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی

که کس نمی‌دهد از تو به هیچ جای نشانی

به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو

نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی

عجب بمانده‌ام از ذات و از صفات تو دایم

[...]

امامی هروی

دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی

چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی

که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت

که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی

جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر

[...]

مولانا

ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی

مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی

بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم

بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی

یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی

تهی‌ست دستم ساقی بیار باده که جانی

وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت

دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی

چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گل‌ها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه