تو می روی و به نظاره تو چشم جهانی
بگو که آگهی از عاشقان دلشدگانی
بگشت حال به بالای ابروی تو کسان را
که زیر دست فتادش چنان کمند و کمانی
در ابروی تو نه یک دل هزار بیش فرو شد
به من ز داغ دل آنگه که دارد از تو نشانی
برهمنان که پرستند آفتاب فلک را
مگر که هندوی ما را ندیده اند زمانی
غلام پنجه مرغول هندوانه اویم
که هست هر خم مویی از او شکنجه جانی
بریخت آب رخ بیدلان به خاک در او
چه کم شود که اگر تر کند به لطف زبانی
گران کمانی آن هندوی کمانکش چابک
به هیچ پنجه ترکی رها نکرد عنانی
بخار هجران، خسرو، صبور باش که هرگز
رطب نیایی ازین بستگی ز پسته دهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت کسی اشاره میکند که چشمهای جهانی به او دوخته شده است. او از دلشدگان و عاشقانی سخن میگوید که تحت تأثیر زیبایی محبوب خود هستند. ابروهای او مانند کمند و کمان، دلهای بسیاری را به خود جلب و گرفتار کرده است. شاعر به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و میگوید که نشان عشقش از محبوبش هنوز در دلش باقی مانده. او همچنین به یک هندو که کمانی چابک دارد میپردازد و به تلخی عشق و دوری از معشوق اشاره میکند و تاکید میکند که این جدایی هرگز برطرف نمیشود. شاعر در نهایت به احساسات عمیق خود و دشواریهای عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تو میروی و همه چشمها به تو خیره شدهاند، به آنها بگو که از حال عاشقان دلشکسته باخبر نیستند.
هوش مصنوعی: حالتی که بر اثر زیبایی ابروی تو به وجود آمده، افرادی را که در زیر دست تو قرار دارند، به مانند کسانی کرده که به کمند و کمان افتادهاند.
هوش مصنوعی: در ابروی تو، نه تنها یک دل بلکه هزاران دل عاشق شدهاند. این دلدادگی به خاطر درد دل من است که نشانهای از تو دارد.
هوش مصنوعی: دوستانی که خورشید عالم را میپرستند، شاید فراموش کردهاند که زیبایی و جذابیت معشوقه من به اندازهای است که هیچکس آن را از یاد نمیبرد.
هوش مصنوعی: من بندهی پنجهی پرتوان هندوانهام، زیرا هر چین و خمی از آن برای من عذابی جانکاه است.
هوش مصنوعی: اگر آب رخسار بیدلان بر زمین بریزد، در آن خاک چه چیزی کم خواهد شد، وقتی که زبان لطفش به آن را تر کند؟
هوش مصنوعی: آن دختر هندویی که کمان دارد، به قدری چابک و ماهر است که هرگز رها نمیکند، حتی لحظهای، کنترل خود را.
هوش مصنوعی: در دوری و جدایی، صبور باش زیرا هرگز از این وابستگی به تو میوهای نخواهم داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
[...]
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.