آن چشم شوخ را بین هر غمزهای بلایی
وان لعل ناب بنگر هر خندهای جفایی
هر ابرویی ز رویت محراب بتپرستی
هر تار مو ز زلفت زنار پارسایی
گویند، چیست حالت آن دم که پیشت آید؟
چون باشد آنکه ناگه پش آیدش بلایی
این غم که هست دانم هر دو ز تو برین دل
می کش که ظالمی را خوش می کنی سزایی
گر غرقه بر نیاری، باری کم از فسوسی
ای آشنات هر دم در خون آشنایی
وصلت همین قدر بس کافتادمت چو در ره
از ره کنی به یک سو سنگی به پشت پایی
سودای زلف آن بت امشب بکشت ما را
آه، ای شب، سیه رو، پایانت نیست جایی
من خود ز محنت خود بودم به جان دگر سو
وه کز کجا فتادی بر جان مبتلایی
سلطان من توانی مهمان خسرو آیی
بیداری است امشب در خانه گدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای معشوق و آثار عشق و درد ناشی از آن میپردازد. شاعر به چشمان شوخ و لبهای سرخ معشوق اشاره کرده و بیان میکند که هر حرکتی از او میتواند بلایی ایجاد کند. ابروهای او مانند محرابی برای پرستش و موهایش نماد دین و پارسایی است. شاعر از حالتهای خود در حیاط عشق و انتظار معشوق سخن میگوید و تلخیهای ناشی از عشق را بازگو میکند. در نهایت، او به وضوح میگوید که عشق او را به شدت رنج میدهد، اما در عین حال عاشق معشوق است و به او وابسته است. فضای شعر پر از احساسات عمیق و درد ناشی از عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: به آن چشم playful نگاه کن که با هر چشمک خود دردسر میآفریند و به آن لعل بینظیر توجه کن که هر خندهاش حاکی از بیوفایی است.
هوش مصنوعی: هر ابروی تو مانند محرابی است که برای عبادت بتها استفاده میشود و هر تار موی تو همانند زنجیری است که عفت و پارسایی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: میگویند، چه احساسی در لحظهای که کسی به تو نزدیک میشود داری؟ چه حالتی به او دست میدهد وقتی ناگهان با مشکلی روبرو میشود؟
هوش مصنوعی: این غم که دارم را میدانم که هر دو از توست. دل مرا بکش، زیرا تو به کسی که مظلوم است، ظلم میکنی و این برای تو سزاوار است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در عواطف خود غرق نشوی، پس به اندازهای که باید، از دوستی و آشنایی دور نخواهی شد و همواره درگیر احساسات و روابط با دیگران خواهی بود.
هوش مصنوعی: این ابیات به نوعی اشاره به مرارتها و دردهای عشق دارد. شخصی در عشق خود به حدی رسیده است که حتی نشانههای عشق و وصال نیز باعث نمیشود که احساس آرامش کند. گویی که عشق او را به سنگی در مسیر تبدیل کرده و همین میزان وصال هم کافی است که او را به زحمت بیندازد. در واقع، عشق در اینجا هم لذتبخش و هم دردآور است و هر لحظه میتواند او را به چالش بکشاند.
هوش مصنوعی: شور و شوق زلف آن معشوق امشب ما را به هلاکت رساند. آه ای شب، تو را سیاه و ناپسند میدانم و جایی برای پایان دادن به آلام ما نمیبینم.
هوش مصنوعی: من از درد و رنج خودم به شدت در عذاب بودم و حالا از کجا و چگونه بر جان کسی که در سختی است، تأثیر گذاشتم.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، میتوانی مانند یک مهمان بزرگ به خانهی من بیایی، اما امشب من در حال بیداری و مراقبت در خانهای فقیرانه هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.