گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی
دیده بد دور ازان جمال و جوانی
ما ز تو نزدیک می شویم به مردن
گاه خرامش مگر تو عمر روانی
گر تو درآری به دوستگاری ما سر
هست سر آنکه سر دهیم نشانی
ای که زنی سنگ پیر توبه شکن را
شیشه نگه دار، سر تراست، تو دانی
داغ شرابم برون خرقه چه بینی؟
داغ نگه کن ز ساقیم به نهانی
گر چه ازان شه خوریم خون و نپرسد
شربت درویش یاربش بچشانی
درد من، ای باد، کوه تاب نیارد
می شنو از من، ولی بدو نرسانی
ای که دم از سوز شمع می زنی اینجا
سوزش جانی بدان نه سوز زبانی
پیش که خسرو ز سینه آه برآورد
آه که جان نیز نیست محرم جانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق اشاره دارد. شاعر در آن از فاصله بین خود و محبوبش صحبت میکند و به ناتوانی در رسیدن به او اشاره میکند. او بر شدت عشق و داغی که در دل دارد تأکید میکند و میگوید که این عشق او را به مرگ نزدیک میکند. شاعر همچنین به سوختن و سوزش درونیاش اشاره میکند و از دیگران میخواهد که دردهای او را درک کنند، اما نه به صورت ظاهری و زبانی، بلکه به طور واقعی. در نهایت، او به ناکامی در بیان احساساتش اشاره میکند و میگوید که جانش نیز در این عشق معذب است.
هوش مصنوعی: هرچند به تماشای تو نشستهایم، اما چشمانمان بار دیگر در دوری از آن زیبایی و جوانی میخوانند و شگفتزده میشوند.
هوش مصنوعی: ما به محبت و نزدیکی تو نزدیکتر میشویم، حتی اگر در حین زیبایی و آرامشت به مرگ نزدیک شویم. آیا تو نیستی که انرژی و زندگی را در ما جاری میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو در دوستی و محبت ما قدم بگذاری، سر و جان خود را فدای تو خواهیم کرد و این نشانهای است بر ارادت ما.
هوش مصنوعی: ای کسی که به سنگ پیر توبهشکن میزنی، شیشهات را نگهدار، چون سر تو در خطر است و تو خود میدانی.
هوش مصنوعی: شراب داغی که در دل دارم را در خرقهام نمیتوانی ببینی. این داغ را به خاطر داشته باش و به تماشای ساقی من در پنهانی بنشین.
هوش مصنوعی: اگرچه ما از دست قدرت آن پادشاه زخمهایی خوردهایم و کسی از حال ما نمیپرسد، ای خدا، کاش به درویش هم نوعی نعمت بچشانی.
هوش مصنوعی: درد من، ای باد، به قدری سنگین است که کوه هم توان تحمل آن را ندارد. این را بشنو، اما اجازه نده که به او برسد.
هوش مصنوعی: ای کسی که درباره درد و رنج شمع صحبت میکنی، بدان که اینجا صحبت از سوزش درونی و جانسوز است، نه صرفاً از کلمات و ظواهر.
هوش مصنوعی: در مقابل خسرو، کسی که از دلش آهی برمیخیزد، افسوس که حتی جان نیز نزد کسی نمیتواند راز دل را مطرح کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که نماند به هیچ خلق خدای است
تو نه خدایی، به هیچ خلق نمانی
روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی
هر چه بر الفاظ خلق مدحت رفتهست
[...]
چونت نپرسم بگویی اینت کراهت
چونت بخوانم نیایی اینت گرانی
دعوی دانش کنی همیشه ولیکن
هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی
هم بجمال و کمال و هم بجوابی
کس بپدر ماند اینچنین که تو مانی
هر که ترا دید سعد دولت پنداشت
گرچه نماندست وی تو دیر بمانی
آینه سعد دولت است جمالت
[...]
چندم پرسی مرا چرا رنجانی
حقا که تو حال من زمن به دانی!
بی اثر نعمت تو نیست دهانی
بی کمر خدمت تو نیست میانی
در ره تو چرخ کیست حلقه بگوشی
بر در تو عقل کیست بسته دهانی
چون تو نخیزد بروزگار کریمی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.