هر بار که تو در دل شب در دلم آیی
خون دلم آید ز دو دیده به روایی
ای جان به تو می دادم و یادم نکنی هیچ
فریاد که جانم به لب آمد ز جدایی
آیی چو خرامان و زنی راه همه خلق
با آن روش و ناز، چه گویم، چه بلایی
جانم به سر رفتن و شکل تو کشنده
بیچاره من آن دم که تو در پیش من آیی
بی دیدن روی تو، چه گویم به چه روزم؟
یارب که تو این روز کسی را ننمایی
ای شاهد سرمست، ببر موی کشانم
تا در سر و کارت کنم این زهد ریایی
چون طوطی آموخته با شکر دردت
در بند بمیرم که نیم خوش به رهایی
خوش وقت من آن دم که کشم باده به یادت
چون جان بدهم بر سر کویت به گدایی
هر شب منم و خاک سر کوی تو تا روز
ای روز و شب اندر دل خسرو، تو کجایی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و درد جدایی شاعر است. شاعر هر شب به یاد محبوبش دچار احساساتی شدید میشود و از فراق او به شدت رنج میبرد. او احساس میکند که جانش به لبش رسیده و در انتظار دیدن محبوبش است. او از زیبایی محبوبش و تاثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید و به سختیهایی که برای رسیدن به او متحمل میشود اشاره میکند. شاعر از عشقش صحبت میکند و اینکه اگرچه از او دور است، اما همیشه دلش با اوست و به یادش زندگی میکند. او به تصویر کشیدن جدایی، اشتیاق و سرگشتگی خود در عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: هر بار که تو در دل شب به یاد من میافتی، اشک از چشمانم به خاطر دلم میریزد.
هوش مصنوعی: ای جان، من تمام وجودم را به تو اهدا کردهام، ولی تو هیچ به یاد من نیستی. فریاد من در میآید، زیرا از جدایی تو جانم به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: هرگاه تو با آن زیبایی و روش منحصر به فردت به آرامی حرکت میکنی، همه افراد در اطرافت به تو خیره میشوند. نمیدانم چطور باید از این زیبایی و تاثیرگذاری تو صحبت کنم، که واقعاً شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: زندگیام در خطر است و زیبایی تو برایم دردآور است، بهویژه زمانی که تو در برابر من ظاهر میشوی.
هوش مصنوعی: بدون دیدن چهرهات، نمیدانم چه بگویم درباره حال و روزم. کاش خدایا، هیچکس را در این روزها به من نشان ندهی.
هوش مصنوعی: ای معشوق شادمان، موهایت را بکش تا بتوانم با زیبایی و جذابیت تو، این نمایشگری و ریاکاری را از ذهنم دور کنم.
هوش مصنوعی: من مانند طوطی که با شکر آموزش دیده، در درد تو گرفتار هستم و برایم مرگ بهتر از آزادی است.
هوش مصنوعی: سربلندترین لحظههای من زمانی است که به یاد تو شراب مینوشم و جانم را برای نزدیکی به کوی تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: هر شب من در خاک سر کوی تو مینشینم و منتظر روز و شب هستم. ای محبوب من، تو کجایی که دل من فقط در فکر توست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.