آمد آن شادی جان بر ما دی
شادی افزود مرا بر شادی
پایش افتادم و لب بگرفتم
گفت، بگذار، کجا افتادی؟
گفتم آن کردم، چون باد صبا
از دل غنچه گره نگشادی
سرو در آرزوی بندگیت
گله ها می کند از آزادی
یاد داری که از این پیش ز لطف
باده بر یاد خودم می دادی
کرد بیداد تو بر خسرو جور
نستد دارویی از بیدادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر با شور و حال از آمدن شادی به زندگیاش سخن میگوید. او احساس خوشحالی بیشتری میکند و پس از افتادن در پایش، گفتگو میکند. شاعر به یاد میآورد که چه شاداب و سرزنده بود و از عشق و وابستگی به محبوبش صحبت میکند. او همچنین از تلخی گذشته و بیعدالتیهایی که بر او رفته، مینالد و به یاد محبتهای گذشته اشاره میکند. در نهایت، او از شرایط دشوار و بیدادگریهایی که بر او رفته، شکایت میکند.
هوش مصنوعی: شادی بزرگی به زندگیام وارد شده و آن شادی، شادی دیگر را نیز به من عطا کرده است.
هوش مصنوعی: به زمین افتادم و لب به سخن گشودم و گفت: بگذار، تو کجا افتادی؟
هوش مصنوعی: گفتم که آن کار را انجام دادم، ولی مانند نسیم صبح که گل را از بند نمیگشاید، من هم نتوانستم از دل غنچه پردهبرداری کنم.
هوش مصنوعی: سرو به خاطر آرزوی خدمت به تو، از آزادی خود شکایت میکند و احساس نارضایتی دارد.
هوش مصنوعی: یادت هست که قبلاً با محبت شراب، به یاد من میافتادی؟
هوش مصنوعی: تجاوز و ستم تو بر پادشاه، درمانی ندارد و برای این نابهسامانی نیازی به دارویی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه این گفتی آن وا دادی
هر چه آن بستی این بگشادی
زان عروسی و از آن دامادی
مادرش کرد فراوان شادی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.